کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اربو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اربو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'arbu =گلابی
-
اربو
لغتنامه دهخدا
اربو. [اَ بو / اَ ب َ / ب ُ ] (اِ) تصحیفی و لحنی از امرود (در رامسر و شهسوار و لاهیجان ). میوه ایست که آنرا امرود گویند. (برهان قاطع). کمثری . و رجوع به اربودار وامرود شود. || اَربه . خرما هندوی وحشی .
-
واژههای مشابه
-
کال اربو
لغتنامه دهخدا
کال اربو. [ ] (اِ) امرود جنگلی (در تداول مردم رامسر و شهسوار و لاهیجان ) وشاید لهجه ای در شغال امرود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
راج اربو
لغتنامه دهخدا
راج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
-
خرمای اربو
لغتنامه دهخدا
خرمای اربو. [ خ ُ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرمالو. خرمای اربه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اربه شود.
-
جستوجو در متن
-
خرماهندی
لغتنامه دهخدا
خرماهندی . [ خ ُ هَِ ] (اِ مرکب ) دَوْم . (محمودبن عمر ربنجنی ). اربه . اربو.
-
اربودار
لغتنامه دهخدا
اربودار. [ اَ ] (اِ مرکب ) درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت . (برهان قاطع) (جهانگیری ). امرودبن : بر سرچشمه پای اربودارلیس فی الدار غیره دیار. لامعی .رجوع به اربو شود.
-
خرماهندو
لغتنامه دهخدا
خرماهندو. [ خ ُ هَِ ] (اِ مرکب ) خرمالو. این نام بزبان رودبار قزوین «اروا» می باشد. اربه . اربو. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرمای اربه
لغتنامه دهخدا
خرمای اربه . [ خ ُی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرمالو. خرمای اربو. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به اربه شود.
-
گارن
لغتنامه دهخدا
گارن . [ رِ ] (اِ) این درخت را که از نوع پستنک میباشد در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می انز، در کوهپایه ٔ گیلان راج اربو، در کلارستاق المدلی ، درکجور الندری ، در رامسر گارن و در خلخال مله میخوانند. رجوع به بارانک شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 233).
-
خرماآلو
لغتنامه دهخدا
خرماآلو. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) میوه ای است قرمزرنگ که مزه ٔ شیرین دارد و درخت گونه ای از آن در ساحل خزر تا 110 گز ارتفاع دیده شده و آنرا کلهو نامند و گونه ٔ دیگر که بر کلهو پیوند کنند میوه های درشت شیرین دهد . خرمای اَرْبه . خرمای اَربو. خرمای هندو. (یا...
-
اسکارابورگ
لغتنامه دهخدا
اسکارابورگ . [ اِ بُرْ ] (اِخ ) یکی از ایالات جنوبی سوئد که از جهت جنوب شرقی به ایالت یونکوپینگ و از طرف جنوب غربی به ایالت الفبوربورگ و از سوی شمال شرقی به ایالت اُربو، و از جانب شمال به ایالت کارلستاد محدود است و دریاچه ٔ وتِّر در طرف مشرق این ایال...
-
بارانک
لغتنامه دهخدا
بارانک . [ ن َ ] (اِ) گونه ای از غُبیرا و پِسْتَنَک است و آنرا در نور و گرگان بارانک ، در طوالش می اَنْز، در کوهپایه ٔ گیلان (زمک ) راج اربو، در کلارستاق اَلَم دَلی ، در کجور اَلَنْدَری ، در رامسر گارِن و در خلخال مله ، مُلَج میخوانند. این درخت در هم...