کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارباب رجوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارباب رجوع
معنی
( ~. رُ) [ ع . ] (اِ.) مراجعه کنندگان ، متقاضیان ، رجوع کنندگان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
clientele
-
جستوجوی دقیق
-
ارباب رجوع
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) [ ع . ] (اِ.) مراجعه کنندگان ، متقاضیان ، رجوع کنندگان .
-
ارباب رجوع
دیکشنری فارسی به عربی
زبائن , زبون
-
واژههای مشابه
-
أَرْبَابٌ
فرهنگ واژگان قرآن
ارباب
-
نوده ارباب
لغتنامه دهخدا
نوده ارباب . [ ن َ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، در 40 هزارگزی جنوب غربی صفی آباد و 4 هزارگزی مشرق جاده ٔ سبزوار به نقاب ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 3319 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، ش...
-
ارباب رعیتی
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ یَ) [ ع - فا. ] (ص نسب . اِ.) نظام اجتماعی و اقتصادی که در آن ارباب مالک وسایل تولید است و با بهره کشی از رعیت به محصول اضافی دست می یابد.
-
ارباب فرمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ. فَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) اولیاء، اولوالامر.
-
ارباب معنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ. مَ) [ ع . ] (اِمر.) خاصان ، فرزانگان ، دل آگاهان .
-
ده ارباب
لغتنامه دهخدا
ده ارباب . [ دِه ْ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال خاوری بنجار. سکنه ٔ آن 1340 تن می باشد. آب آن از رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
بند ارباب
لغتنامه دهخدا
بند ارباب . [ ب َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آن چنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسمان را از جای بلند فرومی هلند، بعد از آنکه از شاخ یا چوبی گذرانیده باشند، همان سر ریسمان را بدست این شخص میدهند. ...
-
ارباب منش
دیکشنری فارسی به عربی
متسيد
-
ارباب(کارکنان )
لهجه و گویش تهرانی
نوکر، کلفت، ندیم، ندیمه، باغبان، دربان، مهتر، کالسکهچی، زیندار، آشپز، آبدار، فراش، کنیز، غلام، دده، لله، دایه، چراغچی، انباردار، لباسدار، کتابخوان، امین حضور، امین خلوت، نسقچی(شکنجهگر)، فانوس کش، رکابدار، مباشر/پیشکار
-
هاشم آباد ارباب کیخسرو
لغتنامه دهخدا
هاشم آباد ارباب کیخسرو. [ ش ِ دِ اَ ک ِ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، واقع در 15 هزارگزی شمال باختری شهرری و 2 هزارگزی شمال راه رباطکریم .ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای 163 تن سکنه ٔ فارسی است . آب آن از قنا...
-
علی آباد ارباب علی
لغتنامه دهخدا
علی آباد ارباب علی . [ ع َ دِ اَ ع َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان واقع در 21 هزار و پانصد گزی شمال باختری اردستان و 2 هزار و پانصد گزی راه شوسه ٔ اردستان به کاشان .ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 69 تن سکنه . آب ...
-
ارباب جراید (روزنامه نگاران)
دیکشنری فارسی به عربی
رجال الصحافة ، الصحافيون ، الصحفيون