کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارب
/'arab/
معنی
حاجت؛ مقصود؛ آراب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آراب] [قدیمی] 'arab حاجت؛ مقصود؛ آراب.
-
ارب
فرهنگ فارسی معین
( اَ رَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - حاجت . 2 - مقصود. ج . آراب .
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اَ ] (ع مص ) محکم کردن گره . || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت سبابه و وسطی . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اَ رَ ] (ع مص ) ماهر و زبردست شدن در کاری . || حریص و شیفته شدن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شدن و غلبه کردن . (از اقرب الموارد). || محتاج گشتن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت شدن زمانه ...
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اَ رِ ] (ع ص ) اریب . خوگر و دانای به چیزی . ماهر و زبردست . || عاقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اِ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. عقل . || مکر. حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || حاجت . ج ، آراب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دَین و وام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ...
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اِ رَ ] (ع مص ) اَرابة. عاقل شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) عاقل . (از ناظم الاطباء).
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اِ رِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان پسر کائو و شب ، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر (اِتِر) و روز پدید آمد. هی ژَن ، تقدیر و سرنوشت ، مرگ ، خواب ، اوهام ، ستیکس و پارک ها را نیز در زمره ٔ فرزندان او آورده است . ارب با...
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اُ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. ج ، آراب . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچه ٔ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ارب
لغتنامه دهخدا
ارب . [ اُ رَ ] (ع اِ) ج ِ اُربة. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اُربة شود.
-
ارب
واژهنامه آزاد
حاجت ، عقل ، زیرکی ، مقصود
-
واژههای همآوا
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) از ایلات خمسه ٔ فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب . و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گف...
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل و 563 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات بنشن ، انگور و شغل مردم مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).