کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اراکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (اِخ ) (ذوالَ ....) نخلی است بموضعی از یمامه ، بنی عجل را. (معجم البلدان ).
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. شاعری از عربست .
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (اِخ ) الثقفی . شاعری است و او را مرثیه ایست عمروبن اراکة را و این ابیات از آنست :لعمری لئن اتبعت عینک ما مضی به الدهر او ساق الحمام الی القبرلتستنفدن ماءالشئون بأسره و ان کنت تمریهن من ثبج البحرتبین فان کان البکا رد هالکاعلی احد ف...
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب . || (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب از آن جمله نام پدر یزید شاعر.
-
اراکة
لغتنامه دهخدا
اراکة. [ اَ ک َ ] (ع اِ) یک بنه ٔ اراک . یک اَصله ٔ پیلو. درخت مسواک . ج ، اُرُک ، ارائک . رجوع به اراک شود.
-
واژههای مشابه
-
غمر اراکة
لغتنامه دهخدا
غمر اراکة. [ غ َ رِ اَ ک َ ] (اِخ ) نام جایی است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
عراکة
لغتنامه دهخدا
عراکة. [ ع ُ ک َ ] (ع اِ) شیر که پیش فیقه ٔ نخستین دوشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اُ رُ ] (ع اِ) ج ِ اراک و اراکه .
-
قشعة
لغتنامه دهخدا
قشعة. [ ق َ ش ِ ع َ ] (ع ص ) لاغر. (اقرب الموارد): شاة قشعه ؛ گوسپند لاغر و کم گوشت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اراکة قشعة؛ ملتفّة کثیرةالورق . (اقرب الموارد).
-
ارائک
لغتنامه دهخدا
ارائک . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ اریکة. تختها. سریرها. (غیاث اللغات ):بمسند مه و آفتاب ارائک عطارد بدیوان جاهش محاسب . نظام قاری .|| کوشکهای آراسته . || ج ِ اَراک و اراکة، که درختی است .
-
الرقوس
لغتنامه دهخدا
الرقوس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ایست در قستل جدید نزدیک فلاتراوه از اندلس . فرانسویان و اسپانیاییان آن را آلارغوس یا اراکه نامیده اند. (از لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص 242). و رجوع به همین کتاب شود.
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبایل یمن . (لسان العرب ). ابن حائک آرد: بلد زبید، بلاغ است که وادیی است دارای نخل و آن غیر بلاغ است در بلد خثعم (یکی دیگر از قبایل یمن ). و این بلاغ [ بلاغ زبید ] در پایین خنقه واقع است و تا «وره » و «اعدان » امتداد دا...