کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَ ] (اِخ ) جزیره ای در اسکاتلند بمسافت پنج میلی مشرق کنتیر و سیزده میلی مغرب اسکاتلند و بین آن دو خلیج کلَید فاصله است و معظم طول آن قریب 21 میل و عرض آن 12 میل است از احجار آن یشم و عقیق و بلور سنگی مشهور به الماس اران میباشد. || نام دو رش...
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَ ] (اِخ ) از نواحی کارکَنده ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 121 و 129).
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَ ] (اِخ ) شهریست که قباد آنرا بنا کرده است . حلوان : اران خواند آن شارسان را قُبادکه تازی کنون نام حلوان نهاد. فردوسی (از بعض لغت نامه ها).و رجوع به ارّان شود.
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَ نِن ْ ] (ع اِ) اَرانی . اَرانِب . ج ِ ارنب . خرگوشان . (منتهی الارب ).
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَرْ را ] (اِ) حنّا که بدان دست و پای و محاسن خضاب کنند. (برهان قاطع).
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) اقلیمیست در آذربایجان ، همانجا که امروز از راه تسمیه ٔ جزء به اسم کل روسها بدان نام آذربایجان داده اند. صاحب برهان قاطع گوید: ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آنست . گویند معدن طلا و نقره در آنجاست و بی تشدید ...
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) آلبانی . (ایران باستان ص 2271 و 2401).
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) نام قلعه ای از نواحی قزوین . (معجم البلدان ).
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اَرْ را ] (اِخ )لغتی است در حرّان . دمشقی در نخبةالدهر (ص 191) آرد: و صارت القصبة حرّان و نسبت الی بناء ارّان بن آزر و آزر ابو ابراهیم الخلیل (ع مص ) و کانت حران مدینةالصابیة - انتهی . و یاقوت گوید: ارّان اسم است حران بلد مشهور از دیار مضر ر...
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اِ ] (ع اِ) تخت مرده یا تابوت آن . جنازه ٔ چوبین . جنازه . (مهذب الاسماء). || شمشیر. || جایباش وحوش . خانه ٔ جانور وحشی . کناس الوحش . (تاج العروس ). || شاةُ اِران ؛ گاو نر. و سید مرتضی بلگرامی در اینجا صفت وحشی بر گاو افزوده است و جای دیگر ...
-
اران
لغتنامه دهخدا
اران . [ اِ ] (ع مص ) اَرَن . اَرین . شادی . نشاط. شادان شدن .
-
اران
واژهنامه آزاد
اران یا آران:میان زار ، فاصله زار ، که به فاصله میان تالشستان و کوههای قفقاز اطلاق میشود که تقریباً بعد از رود ارس، همه ی جمهوری آذربایجان را شامل میشود. در ترکی نیز واژه ی آرا، آرالیق ، آرالیق لار از ریشه« اره یا آرا» تالشی است.
-
واژههای مشابه
-
آران
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārān) (در اعلام) نام پادشاه آذربایجان در عهد باستان؛ نام شهری در کاشان ؛ نام شهری است که قباد آن را بنا کرده است؛ نام سرزمینی در شمال غربی ایران و مغرب دریای خزر (کشور آذربایجان).
-
آران
لغتنامه دهخدا
آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق .