کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عرعر
فرهنگ فارسی معین
(عَ رْ عَ) (اِ.) درختی است بلند و تناور با برگ های بزرگ و برگچه های بسیار.
-
عرعر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِصت .) بانگ خر، صدای الاغ .
-
عرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'arār نرجس بری؛ نرگس صحرایی.
-
عرعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) 'ar'ar صدای الاغ.
-
عرعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'ar'ar درختی خودرو و بلند با برگهای مرکب که پوست آن مصرف دارویی دارد؛ ابهل؛ وهل؛ سرو کوهی.
-
عَرعَر
لهجه و گویش تهرانی
صدای الاغ
-
عرعر
واژهنامه آزاد
آواز الاغ
-
عر عر
واژهنامه آزاد
صدای خر
-
جستوجو در متن
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع اِ) اِرار. شاخی از درخت خاردار که آن را بر زمین زده نرم کنند و تر کرده و نمک بر آن پاشیده در زهدان ماده شتر داخل نمایند تا مانع لقاح دفع گردد. (منتهی الارب ).
-
ارارة
لغتنامه دهخدا
ارارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) تنک کردن مغز را. بگدازانیدن مزغ . (تاج المصادر بیهقی ). ضعیف و تنک گردانیدن مغز استخوان و غیره : ارار اﷲ مخّه ؛ ای رققه . (منتهی الارب ).
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع مص ) عمل اِرار کردن شتر ماده : اَرّ الناقة. (منتهی الارب ). || راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ). || درآمیختن . جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مجامعت کردن .(زوزنی ). || پلیدی رقیق انداختن و افتادن آن . (منتهی الارب ). || آتش افر...
-
رأراءة
لغتنامه دهخدا
رأراءة. [ رَءْ رَ ءَ] (ع مص ) گرداندن حدقه ٔ چشم و تیز نگریستن . جریری گوید: ثم فتح کریمتیه و رأراء بتوأمیه ؛ یعنی هر دو چشم را جنبانید و آنها را چرخ داد. (از اقرب الموارد). برگرداندن سیاهی چشم را با حرکت دادن و تیز نگریستن . || برگردیدن چشم . (از...
-
هارپ
لغتنامه دهخدا
هارپ . (فرانسوی ، اِ) نام ساز سه گوشه ای که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته میشود. هارپ را مصریان قدیم و عبرانیان و اقوام دیگر به حالت بسیار ناقص و ابتدائی میشناختند و به کار میبردند. بنابر افسانه ها داود پیغامبر به همراهی این ساز آواز ...
-
نون
لغتنامه دهخدا
نون . (اِ) صورت ملفوظ حرف «ن » است . رجوع به «ن » شود : نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون کز عارضین چو نونی زرینم . ناصرخسرو.و آن قد الف مثال مجنون خمیده ز بار عشق چون نون . نظامی .نونی است کشیده عارض موزونش و آن خال معنبر نقطی بر نونش . سعدی . || (ق ) اکنو...
-
سلام
لغتنامه دهخدا
سلام . [ س َ ] (ع اِ) کلمه ٔ دعایی مأخوذ از تازی ، به معنی بهی که در درود بر کسی گویندیعنی سلامت و بی گزند باشید و نیز تهنیت و زندش و تحیت و درود و خیر و عافیت و تعظیم و تکریم و با فعل دادن ، کردن ، و زدن و گفتن آید. (از ناظم الاطباء). درودگفتن . ته...