کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ارابه
/'arrābe/
معنی
وسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.
〈 ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درشکه، دلیجان، کالسکه، گاری، گردونه
دیکشنری
caravan, kart, wagon, wain
-
جستوجوی دقیق
-
ارابه
واژگان مترادف و متضاد
درشکه، دلیجان، کالسکه، گاری، گردونه
-
ارابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'arrābe وسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.〈 ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
-
ارابه
فرهنگ فارسی معین
(اَ رّ بِ) (اِ.) گاری با دو چرخ که از چوب می ساختند و برای حمل بار از آن استفاده می کردند.
-
ارابه
لغتنامه دهخدا
ارابه . [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) گردون . (برهان قاطع). گردونه . بارکش . گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده هر دو غلط است آنچه بتحقیق پیوسته صحیح عراد...
-
ارابه
دیکشنری فارسی به عربی
عربة
-
ارابه
واژهنامه آزاد
ریشۀ کلمۀ ارابه از زبان ترکی است که به صورت آرابا، مرکب از آرا+با تلفظ می شود. "آرا" به معنی فاصله، و "با" ضمیر و به معنی فاصله پیماست. از کلمۀ آرا بسیاری کلمات و اسم ها ساخته شده، همانند آرال، اسم دریاچه؛ و آران، اسم مکان در قفقاز جنوبی؛ و آراماغ، ب...
-
واژههای مشابه
-
ارابة
لغتنامه دهخدا
ارابة. [ اَ ب َ ] (ع مص ) ارابه . ارب . عاقل شدن . خردمند شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن . (صراح ).
-
ارابة
لغتنامه دهخدا
ارابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) کسی را بگمان افکندن . بگمانی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). بگمان انداختن . در شک افکندن . || شک آوردن . ریبت آوردن . || تهمت کردن . || صاحب شک وتهمت گردیدن مرد (یعنی متهم شدن )، یا کار ناپسندی کردن . || جغرات ساختن شیر را. ...
-
ارابه چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] 'arrābeči = ارابهران
-
ارابه ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'arrāberān ۱. رانندۀ ارابه.۲. (نجوم) = ممسکالاعنه
-
ارابه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'arrabero[w] ویژگی راهی که قابل عبورومرور ارابه باشد.
-
Auriga, Aur, Charioteer
ارابهران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورتی فلکی در آسمان شمالی (northern sky) بین دو صورت فلکی دوپیکر و برساوش
-
landing gear
ارابۀ فرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پایه یا چرخی که هواگَرد با آن بر زمین مینشیند متـ . فرودافزار
-
model cart
ارابۀ مدل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ارابهای چرخدار و اغلب بزرگ و مجهز که نیروسنج یا دُمگیر یا مدل هواگَرد بر روی آن نصب میشود و کل مجموعه همراه با اتصالات و تجهیزات برقی و مانومتریک (manometric) در داخل آزمونگاه تونل باد قرار میگیرد