کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ار
/'ar/
معنی
= اَگر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اگر، چنانچه، گر،
۲. خواه، یا
۳. وقتیکه، هرگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ار
واژگان مترادف و متضاد
۱. اگر، چنانچه، گر، ۲. خواه، یا ۳. وقتیکه، هرگاه
-
ار
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مخففِ اگر] 'ar = اَگر
-
ار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اَرّه] [قدیمی] 'ar[r] = اره: ◻︎ چو خستو نیاید میانش به ار / ببُرّید و این دانم آیین و فر (فردوسی: ۲/۲۳۱).
-
ار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ق .) 1 - هرگاه ، اگر. 2 - یا.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [اَ / اَرر ] (اِ) مخفّف ارّه (درودگری ). (برهان ):نه من بیش دارم ز جمشید فرّکه ببرید بیور میانش به ارّ. فردوسی .به یزدان که او داد دیهیم و فرّاگر نه میانش ببرم به ارّ . فردوسی .چو خستو بیاید ببندد کمر ببرم میانش ببرنده ار. فردوسی .کلک مانی طبعش آ...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَ ] (حرف ربط) مخفف اگر، حرف شرط. وقتی که . هرگاه :ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز. ابوالقاسم مهرانی (از فرهنگ اسدی ).ای لک ار ناز خواهی و نعمت گرد درگاه او کنی لک و پک . رودکی .ار خوری از خورده بگسار...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع اِ) اِرار. شاخی از درخت خاردار که آن را بر زمین زده نرم کنند و تر کرده و نمک بر آن پاشیده در زهدان ماده شتر داخل نمایند تا مانع لقاح دفع گردد. (منتهی الارب ).
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع مص ) عمل اِرار کردن شتر ماده : اَرّ الناقة. (منتهی الارب ). || راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ). || درآمیختن . جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مجامعت کردن .(زوزنی ). || پلیدی رقیق انداختن و افتادن آن . (منتهی الارب ). || آتش افر...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی کانتن پادُکاله از ناحیه ٔ سنت ُ مِر، واقع در کنار لی ، دارای 7538 تن سکنه . مصنوع آن آب جو و محصول آن غلات است و راه آهن از آن گذرد.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی کانتن لاند از ناحیه ٔ من دُمارسان ، در کار اَدور، دارای 3864 تن سکنه . راه آهن از آن گذرد و دوک نشین است و آن مقر قدیم آلاریک دوم بود.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اُ ] (اِخ ) نام شهری در معبر اسکندر مقدونی از باختر به سند. رجوع به ایران باستان ص 1773 شود.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اُ ] (اِخ ) کرسی مایّن ، دارای 952 تن سکنه .
-
واژههای مشابه
-
آر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: are] (ریاضی) 'ār واحد اندازهگیری سطح برابر با صد مترمربع.
-
آر
فرهنگ فارسی معین
1 - (اسم فاعل ) پسوند فاعلی و آن به آخر مصدر مرخم = سوم شخص مفرد ماضی پیوندد و صفت فاعلی را سازد: خریدار، پرستار، فرماندار. 2 - پسوند مفعولی (اسم مفعول ) گرفتار، کشتار. 3 - پسوند اسم مصدر و آن در اصل « تار» است در مصادر مختوم به « تن »، و « دار» است ...