کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اذی
/'azā/
معنی
۱. رنجش.
۲. رنج و آزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ‹اذا› [قدیمی] 'azā ۱. رنجش.۲. رنج و آزار.
-
اذی
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذا) [ ع . ] 1 - (اِ.) آزار، رنج . 2 - خس و خاشاک . 3 - (اِمص .) رنجش . 4 - رنجه کردن ، رنجیدن . 5 - پلیدی .
-
اذی
فرهنگ فارسی معین
(اَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . 2 - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .
-
اذی
لغتنامه دهخدا
اذی . [ اَ ] (ع ص ) اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب ). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی : بعیرٌ اَذ. مؤنث : اَذیة: ناقةٌ اذیة. (منتهی الارب ).
-
اذی
لغتنامه دهخدا
اذی . [ اَ ذا ] (ع مص ، اِمص ) رنجش . ستوهی . (دستوراللغة). آزار. رنج . (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج ). مکروه . (مهذب الاسماء). آزرده شدن . رنجه شدن . (آنندراج ). رنجور شدن . (زوزنی ):چون ملک تسبیح حق را کن غذاتا رهی همچون ملایک از اَذی ...
-
اذی
لغتنامه دهخدا
اذی . [ اَ ذی ی / اَ ] (ع ص ) مرد بسیار رنجنده . مرد بسیار متأذی شونده . (آنندراج ). || مرد بسیار رنجاننده . بسیار ایذارساننده . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
آذی
فرهنگ واژههای سره
خیزابه، کوهه
-
أَذًى
فرهنگ واژگان قرآن
آزاري
-
آذی
لغتنامه دهخدا
آذی . [ ذی ی ] (ع اِ) موج دریا. ج ، اواذی .
-
اذي
دیکشنری عربی به فارسی
اسيب , صدمه , اذيت , زيان , ضرر , خسارت , اسيب رساندن , صدمه زدن , گزند , ازار رساندن , اسيب زدن به , ازردن , اذيت کردن , جريحه دار کردن , خسارت رساندن , ازار , غبن , زيان حاصله در اثر عدم اجراي عقدي , زخم , جراحت
-
واژههای همآوا
-
عزی
لغتنامه دهخدا
عزی . [ ع َ زی ی ] (ع ص ) شکیبا و صابر. (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد).
-
عزی
لغتنامه دهخدا
عزی . [ ع َزْ زا ] (اِخ ) (حَفر...) ناحیه ای است به موصل . (منتهی الارب ).
-
عزی
لغتنامه دهخدا
عزی . [ ع ِ زا / ع ِ زَن ْ ] (ع اِ) ج ِ عِزة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عِزَة شود.