کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اذمه
معنی
(اَ ذِ مِّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذمام و ججِ ذمه ؛ حق و حقوق .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذِ مِّ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذمام و ججِ ذمه ؛ حق و حقوق .
-
اذمه
لغتنامه دهخدا
اذمه . [ اَ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذمام . جج ِ ذِمَّة. حقوق . حرمتها. آبروها. (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
ازمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ازمَّة، جمعِ زِمام] [قدیمی] 'azemme = زمام
-
ازمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ زِ مِّ) [ ع . ازمة ] (اِ.) ج . زمام ؛ مهارها، افسارها.
-
آزمه
لغتنامه دهخدا
آزمه . [ زِ م َ ] (ع اِ) آزِم . ناب . نیش (دندان ). ج ، اَوازم .
-
ازمه
لغتنامه دهخدا
ازمه . [ اَ زِ م َ ] (ع اِ) رنج و سختی . || قحط. (غیاث ).
-
ازمه
لغتنامه دهخدا
ازمه . [ اَ زِم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمام . مهارها : چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل مؤید مظفر منصور مالک ازمه ٔ انام .. (گلستان ).
-
جستوجو در متن
-
ذمام
لغتنامه دهخدا
ذمام . [ ذِ ] (ع اِ) حق . واجب . || حرمت . آب رو. || زینهار. (دهار) (نطنزی ). ایلاف . ج ، اَذِمّة. || چاههای اندک آب . || دیوان ذمام ، ظاهراً دیوان رسیدگی به دعاوی بوده است .
-
مذم
لغتنامه دهخدا
مذم . [ م ُ ذِم م ] (ع ص ) مُذَم ّ. آنکه حرکت ندارد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شی ٔ مذم ؛ چیز معیب . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). امر مذم ؛ معیب . (اقرب الموارد). معیوب و زیان رسیده . || کسی که فرومایه و خوار و سفله و پست و حقیر و دون باش...