کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اذلال
/'azlāl/
معنی
نرم و روان شدن؛ نرمی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ ذِلّ] [قدیمی] 'azlāl نرم و روان شدن؛ نرمی
-
اذلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl ۱. ذلیل کردن؛ خوار کردن؛ خوار پنداشتن؛ خوار شمردن.۲. خواری؛ ذلت.
-
اذلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) پست شمردن ، خوار گرفتن .
-
اذلال
لغتنامه دهخدا
اذلال . [ اِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار شمردن . خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن . (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ) (مؤید الفضلاء). تذلیل . ذلیل کردن . اقماع . (تاج المصادر بیهقی ):5 ابوعلی را باکرام ...
-
اذلال
لغتنامه دهخدا
اذلال .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذِل ّ. مجاری . مسالک . طُرق :5 اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). اموراﷲ جاریة اذلالها و علی اذلالها؛ ای مجاریها. (منتهی الارب ). || احوال . || عادات .- ا...
-
اذلال
دیکشنری عربی به فارسی
تحقير اميز , پست سازنده , خفيف کننده , تحقير , احساس حقارت , فروتني , افتادگي , تواضع , حقارت
-
واژههای مشابه
-
إذلال
دیکشنری عربی به فارسی
حوار کردن , ذليل نمودن , در پستي افکندن , در ذلّت افکندن , به ذلّت کشاندن
-
واژههای همآوا
-
ازلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl به گناه برانگیختن.
-
اضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl گمراه گردانیدن؛ به گمراهی افکندن؛ گمراه کردن؛ به بیراهه راندن؛ گمراهی.
-
اظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ظِلّ] [قدیمی] 'azlāl = ظل
-
ازلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) لغزاندن ، لرزاندن .
-
اضلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) گمراه ساختن ، به بیراهه افکندن .
-
اظلال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ظل ؛ سایه ها.