کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذفونش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اذفونش
لغتنامه دهخدا
اذفونش . [ اَ ] (اِخ ) ابن اُردُن اول ، مشهور به اذفونش سوم و ابن البربریة. پادشاه لِئُن و استوریه (866 - 910م .). وی بسال 912 درگذشت . ورجوع به حلل السندسیة ج 2 ص 208 و 209 و 213 شود.
-
اذفونش
لغتنامه دهخدا
اذفونش . [ اَ ] (اِخ ) چنانکه ادفونش ، صورت معرب آلفونس است . (الحلل السندسیة). اذفونش (قدیس ). رجوع به لیگُری شود. || اذفونش . کنت پوآتیِه و تولوز، پسر لوئی هشتم . (1221 - 1271م .). || اذفونش اول ملقب به جنگجو، پادشاه آراگُن و ناوار (1104 - 1134م .)...
-
جستوجو در متن
-
ادفونس
لغتنامه دهخدا
ادفونس . [ اَ ] (اِخ ) اَدفونش . اذفونش . ادفنش . الفنس . گروهی از پادشاهان اروپا از جمله پادشاه ولایت لیون که در 1086 م . / 479 هَ . ق . مرابطین و بنی عباد با وی جنگ کردند. و رجوع به ادفنش و اذفونش شود.
-
قمبیدور
لغتنامه دهخدا
قمبیدور. [ ] (اِخ ) ملقب به سید، سرداری است که به سال 1073 هَ . ق . شهر عتیقه را در اندلس فتح کرد. فاریانس دومینیه یکی از سرداران و امرای لشکر اذفونش ششم که به سال 1081 وادی الحجارة یا مدینة الفرج [ شهری است در اندلس منسوب به بنی فرج ، طایفه ای از بر...
-
ادفنش
لغتنامه دهخدا
ادفنش . [ اَ ف ُ ] (اِخ ) دمشقی در نخبةالدهر (چ لیپزیک ص 260) آرد:فملک ملوک الافرنج یسمی اَدفُنش و سکناه برشلونة و فی مملکته ثلاث عشرة ارضاً تشتمل علی المدن و الحصون المنیعة والنواحی العریضة الوسیعة. و ناشر کتاب مراد از ادفنش مذکور را الفونس پادشاه ف...
-
ابن عباد
لغتنامه دهخدا
ابن عباد. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) معتمدعلی اﷲ ابوالقاسم محمدبن معتضد باﷲ (431-488 هَ .ق .). از امرا و ملوک اندلس ، در نواحی اشبیلیه و قرطبه حکمرانی داشته ، پس از وفات پدر خویش در اشبیلیه به سال 461 بسلطنت نشست و در جنگ با عیسویان از یوسف بن تاشفین سلطان ...
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حفص (حفصون ) بن عمربن جعفربن شتیم بن دمیان بن فَرغَلوش بن اذفونش . مشهور به ابن حفصون . وی از شورشیان اندلس در قرن چهارم هجری و مردی جنگجو، دلاور و نخستین کسی بود که نایره ٔ نفاق و اختلاف را برافروخت . از این رو مورخان او ...