کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اذعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اذعان
/'ez'ān/
معنی
۱. اقرار کردن؛ گردن نهادن؛ اقرار؛ اعتراف.
۲. [قدیمی] فرمانبرداری؛ اطاعت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعتراف، اقرار، تایید، تصدیق، گواهی، معترف
فعل
بن گذشته: اذعان داشت
بن حال: اذعان دار
دیکشنری
acknowledgement, acknowledgment, admission, affirmation, concession, testament, testimony
-
جستوجوی دقیق
-
اذعان
واژگان مترادف و متضاد
اعتراف، اقرار، تایید، تصدیق، گواهی، معترف
-
اذعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ez'ān ۱. اقرار کردن؛ گردن نهادن؛ اقرار؛ اعتراف.۲. [قدیمی] فرمانبرداری؛ اطاعت.
-
اذعان
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اقرار کردن ، گردن نهادن . 2 - (مص ل .) فروتنی کردن ، فرمانبرداری .
-
اذعان
لغتنامه دهخدا
اذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحد...
-
اذعان
واژهنامه آزاد
اقرارکردن.نهان کردن
-
واژههای مشابه
-
اذعان داشتن
فرهنگ واژههای سره
خستو شدن
-
سست اذعان
لغتنامه دهخدا
سست اذعان . [ س ُ اِ ] (ص مرکب ) سست رای . (آنندراج ). ضعیف العقل و بی فراست . (ناظم الاطباء).
-
إذعانُ ضمني
دیکشنری عربی به فارسی
اعتراف تلويحي (ضمني)
-
واژههای همآوا
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ظعینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ظُعُن و ظُعن و ظعائِن . جج ِ ظعینة. (اقرب الموارد). ظعُنات . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ِ ظعینة، بمعنی هودج و زن مادام که در هودج باشد. (آنندراج ) . رجوع به ظعینة و کلمه های مرادف...
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) سوار گردیدن زن هوده را. گویند: هذا بعیر تظعنه المراءة؛ ای ترکبه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اظعان هودج ؛ سوار شدن بر آن .(از اقرب الموارد). اظعان زن شتر را؛ سوار شدن وی بر آن یا سوار شدن زن بر شتر بوی...
-
اظعان
لغتنامه دهخدا
اظعان .[ اِ ] (ع مص ) سیر دادن کسی را. حرکت دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). روان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ کنانیدن . || راندن . || بردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
assertiveness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اذعان