کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ادیب
/'adib/
معنی
۱. کسی که علم ادب میداند.
۲. سخنسنج؛ سخندان.
۳. بافرهنگ.
۴. [قدیمی] دبیر؛ معلم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادبشناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخنسنج، سخنشناس، سخنفهم، شاعر، فرهنگپرور، فرهیخته، نویسنده
دیکشنری
literate, man of letters
-
جستوجوی دقیق
-
ادیب
فرهنگ نامها
(تلفظ: adib) (عربی) زیرک ، نگاهدارندهی حد همه چیز ؛ با فرهنگ ، دانشمند ؛ خداوند ادب ؛ آن که در علوم ادبی تخصص دارد ، متخصص ادبیات ، سخن دان ، سخن شناس ؛ (در قدیم) آراسته به ارزشهای اخلاقی ، آداب دان ؛ (در اعلام) ادیب پیشاوری ادیب و شاعر (1260 هـ .ق...
-
ادیب
واژگان مترادف و متضاد
ادبشناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخنسنج، سخنشناس، سخنفهم، شاعر، فرهنگپرور، فرهیخته، نویسنده
-
ادیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: ادباء] 'adib ۱. کسی که علم ادب میداند.۲. سخنسنج؛ سخندان.۳. بافرهنگ.۴. [قدیمی] دبیر؛ معلم.
-
ادیب
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بافرهنگ ، دانشمند. 2 - دانای علم و ادب . 3 - معلم ، مربی .
-
ادیب
لغتنامه دهخدا
ادیب . [ اَ ] (ع ص ) زیرک . || نگاهدارنده ٔ حدّ هر چیز. || فرهنگ ور. بافرهنگ . (مهذب الاسماء) . فرهنگی . دانشمند. هنرمند. خداوند ادب . ادب دارنده . دانای علوم ادب . سخن دان : این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع ...
-
ادیب
دیکشنری فارسی به عربی
ادبي , عالم , مثقف
-
ادیب
واژهنامه آزاد
سخندان
-
ادیب
واژهنامه آزاد
کسی که ادب دارد. با ادب
-
واژههای مشابه
-
علی ادیب
لغتنامه دهخدا
علی ادیب . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن نضر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ادیب . رجوع به علی (ابن نضر) شود.
-
علیمحمد ادیب
لغتنامه دهخدا
علیمحمد ادیب . [ ع َ م ُح َم ْ م َ دِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدرضا آرانی کاشانی . متخلص به «بیضائی » و مشهور به ادیب . متولد در سال 1299 هَ . ق . وی شاعر بود و در سال 1352 هَ . ق . درگذشت . او را دیوانی است که جلد اول آن در سال 1327 هَ . ش . در تهران به چ...
-
ادیب پیشاوری
لغتنامه دهخدا
ادیب پیشاوری . [ اَ ب ِ وَ / وُ ] (اِخ ) احمدبن سیدشهاب الدین مدعو بسیدشاه بابا. نجل سید عبدالرزاق رضوی . این سلسله از سادات را اجاق میخواندند و اغلب صاحب زهد وتقوی و اهل ذکر و دعا بودند و نسبت ایشان در سیر و سلوک بسلسله ٔ سهروردی میرسد. وی در حدود س...
-
ادیب ترک
لغتنامه دهخدا
ادیب ترک . [ اَ ب ِ ت ُ ] (اِخ ) شاعری است و از ابیات او در حدائق السحر بشاهد آمده است :تمنت سلیمی اَن اموت صبابةو اَهون شی ٔ عندنا ما تمنت .و نیز:ایا شمعاً یضی ٔ بلاانطفاءو یابدراً یلوح بلامحاق فانت البدر ما معنی انتقاصی و انت الشمع ما سبب احتراقی ....
-
ادیب صابر
لغتنامه دهخدا
ادیب صابر. [ اَ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) الاجل الافضل شهاب الدین شرف الادباء صابربن اسمعیل الترمذی رحمةاﷲ علی قبره . ادیبی اریب و فاضلی است شاه سپاه بلاغت و امیر سریر براعت و ارباب هنر و فضل بتقدم او اعتراف نموده و از دریای فضایل او اغتراف کرده و انوری او را...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...