کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ادویه
/'adviye/
معنی
۱. گیاهانی که برای خوشطعم، خوشمزه، یا خوشبو کردن غذا بهکار میروند.
۲. (پزشکی) [قدیمی]= دوا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
seasoning, spice
-
جستوجوی دقیق
-
ادویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادویَة، جمعِ دواء] 'adviye ۱. گیاهانی که برای خوشطعم، خوشمزه، یا خوشبو کردن غذا بهکار میروند.۲. (پزشکی) [قدیمی]= دوا
-
spice
ادویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] قسمتهایی از گیاهان معطر که برای عطر و طعم دادن به غذا از آنها استفاده میشود
-
ادویه
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ دواء؛ داروها. 2 - (عا.) عموم دیگ افزارها از هر نوع مانند: فلفل ، دارچین ، زیره ... .
-
ادویه
لغتنامه دهخدا
ادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 22). || گاه در تداول عوام ادوی...
-
ادویه
دیکشنری فارسی به عربی
تابل
-
واژههای مشابه
-
ادویه جات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ازع . ] جِ ادویه (غیرفصیح ).
-
ادویه دان
لغتنامه دهخدا
ادویه دان . [ اَدْ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب ) ظرفی که ادویه ٔ مطبخ در آن جای دارد.
-
ادویه سا
لغتنامه دهخدا
ادویه سا.[ اَدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) آلتی که در دواخانه ها وغیره داروها را بدان سایند. ادویه کوب . || (نف مرکب ) آن کس که داروها را سحق کند. ادویه کوب .
-
ادویه شناس
لغتنامه دهخدا
ادویه شناس . [ اَدْ ی َ/ ی ِ ش ِ ] (نف مرکب ) داروشناس . حشائشی . عشّاب . نباتی . حَشّاش . مَشّاء (؟).
-
ادویه شناسی
لغتنامه دهخدا
ادویه شناسی . [ اَدْ ی َ / ی ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) داروشناسی . عمل داروشناس .
-
ادویه کوب
لغتنامه دهخدا
ادویه کوب . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ادویه سا.
-
ادویه کوبی
لغتنامه دهخدا
ادویه کوبی . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) عمل ادویه کوب .
-
ادویه زنی
دیکشنری فارسی به عربی
توابل
-
ادویه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
موسم