کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادواء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اَ وَءْ ] (ع ن تف ) رجوع به ادوء شود.
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اَدْ ] (اِخ ) موضعی است و نصر گوید بضم همزه و فتح دال موضعی است در دیار تمیم به نجد. (معجم البلدان ).
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اَدْ ] (ع اِ) ج ِ داء. دردها. (دهار). بیماریها.
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اِدْ ] (ع مص ) دردمند گردانیدن . (زوزنی ). بیمار کردن . (تاج المصادر بیهقی ).بیمار ساختن . (منتهی الارب ). دردمند و بیمار کردن . مریض گردانیدن . || بیمار گردیدن . (منتهی الارب ). بیمار شدن . || بیمار بودن . (منتهی الارب ). || تهمت نهادن . (م...
-
ادواء
لغتنامه دهخدا
ادواء. [ اِدْ دِ ](ع مص ) گرفتن سرشیر و خوردن آن . (منتهی الارب ). پوست سرشیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). پوستکی که بر سر شیر آید بخوردن . (زوزنی ). سرشیر گرفتن و خوردن آن .
-
واژههای همآوا
-
عدواء
لغتنامه دهخدا
عدواء. [ ع ُ دَ] (ع ص ، اِ) زمین درشت خشک . || جائی که نشیننده ٔ آن جنبان و بی آرام باشد و بر وی آرام نتوان یافت . || دوری جای . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مَرکب نامطمئن . (قطرالمحیط).
-
عدواء
فرهنگ فارسی معین
(عُ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمین خشک ، سخت . 2 - جایی که در آن آرامش نتوان یافت . 3 - دوری جا.
-
جستوجو در متن
-
مدوی
لغتنامه دهخدا
مدوی . [ م ُدْ ] (ع ص ) مریض گرداننده . (آنندراج ). کسی و یا چیزی که بیمار میگرداند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادواء. رجوع به ادواء شود. || طعام مُدْو؛ طعام بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُدْو شود.
-
داء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - بیماری ، مرض ، رنجوری . 2 - درد، رنج . ج . ادواء.
-
صماخ
لغتنامه دهخدا
صماخ . [ ص ُ ] (ع اِ) شاید که مشتق از دردی بود در صماخ و آن شکافتن گوش است چه این کلمه بر وزن ادواء (بیماریها)است ، چون : سُعال و زُکام و حُلاق . (معجم البلدان ).
-
مزمنه
لغتنامه دهخدا
مزمنه . [ م ُ م ِ ن َ ] (ع ص ) چیزهای کهنه و دیرینه و بر جای مانده . (ناظم الاطباء). کهنه . عتیقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در اصطلاح طب ، مقابل حاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد و ماده ٔ آن سخت م...
-
داء
لغتنامه دهخدا
داء. (ع اِ) آزار. بیماری . (منتهی الارب ) (دهار). مرض . علت . (غیاث ). درد. (دهار). رنج . مقابل صحّت . وَصَب . (منتهی الارب ). علة تحصل بغلبة الاخلاط علی بعض . (تعریفات ). ج ، ادواء. (منتهی الارب ): رجل داء؛ مرد بیمار. مردی دردمند. (مهذب الاسماء) : ه...