کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادنان
لغتنامه دهخدا
ادنان . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عدنان
فرهنگ نامها
(تلفظ: adnān) (عربی) (در اعلام) نام یکی از اجداد پیغمبر اسلام (ص) است که به فصاحت شهرت داشته.
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ).
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بسیار فصیح بود. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). در غیاث است که نام یکی از اجداد حضرت رسول است که بغایت فصیح بودند و نسبت عربان تا بعدنان بالاتفاق بثبوت میرسیده . (غیاث اللغات ). نسبت وی را چنین ذکر ک...
-
عدنان
لغتنامه دهخدا
عدنان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از قبائلی است که انساب عرب بدان منتهی شود. مورخان متفق اند بر آنکه آن از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم است و معظم اهل حجاز به عدنان منسوبند بدین ترتیب که عدنان معد، ازمعد نزار و از نزار، ربیعه و مضر پدید آمد و بطون مضر و ربیعة...
-
عدنان
واژهنامه آزاد
نام پسرانه عربی . فرزند اسماعیل بن ابراهیم نیای قبایل عرب در شمال. شاید ار ریشه واژه عبری اِدِن باشد به معنی لذّت ، خوشی و بهشت زمینی .برابر سِفْر تکوین در تورات جایگاه خوشی ها و نعمت های روی زمین است و جایی است که خداوند آدم و حوّاء را جای داد . بهش...
-
عدنان
واژهنامه آزاد
نام پسرانۀ عربی. فرزند اسماعیل بن ابراهیم. شاید ار ریشۀ واژۀ عبری اِدِن باشد به معنی لذّت، خوشی و بهشت زمینی. برابر سِفْر تکوین در تورات؛ جایگاه خوشی ها و نعمت های روی زمین است و جایی است که خداوند آدم و حوّا را جای داد. بهشت روی زمین .
-
عدنان
واژهنامه آزاد
جاویدان.
-
جستوجو در متن
-
مدن
لغتنامه دهخدا
مدن . [ م ُ دِن ن ] (ع ص ) اقامت نماینده . (آنندراج ). ساکن شونده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادنان . رجوع به ادنان شود.
-
اسفیداج
لغتنامه دهخدا
اسفیداج . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب سفیداب یا سفیدا، چه در کلمه ای که آخر آن الف باشد در حالت تعریب جیم زیاده کنند و در عرف آنرا سفیده ٔ کاشغری گویند. (غیاث ). اسفیذاج ، بالکسر؛ سپیده و معرّب آن است ، و آن خاکستر قلعی است و اسرب ، اذا شدّد علیه ا...