کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ادمان
/'edmān/
معنی
۱. مداومت کردن در انجام کاری.
۲. پیوسته شراب خوردن؛ شرابخوری مداوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'edmān ۱. مداومت کردن در انجام کاری.۲. پیوسته شراب خوردن؛ شرابخوری مداوم.
-
ادمان
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) پیوسته و دایم کاری را کردن .
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اَ ] (ع اِ) نوعی درخت که در گرما می روید. || آفتی است که به خرمابن عارض شود. (منتهی الارب ).
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اَ دَ ] (ع اِ) نام درختی است . || پوسیدگی و سیاهی تنه ٔ خرمابن .پوسیدگی و سیاهی که به خرمابن رسد. (منتهی الارب ).
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اِ ] (ع مص ) پیوسته کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته و همواره کردن چیزی را. دائم کردن کاری را. (غیاث اللغات ) : رفتن تیر شاه برسم گورهست از ادمان نه از زیادی زور. نظامی .و در کار عشرت و ادمان تلهی ، گوئی نصیحت قهستانی را بسمع قبول ا...
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اُ ] (اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:لمن الدیارُ بأبرق الحنان فالبُرق فالهضبات من اُدمان .(معجم البلدان ).
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آدم . مردم گندم گون . گندم گونان . || آهوی سفید. (مهذب الاسماء).
-
ادمان
دیکشنری عربی به فارسی
اعتياد
-
واژههای مشابه
-
إدمانٌ
دیکشنری عربی به فارسی
اعتياد , معتاد شدن
-
ادمان الخمور
دیکشنری عربی به فارسی
ميخوارگي , اعتياد به نوشيدن الکل , تاثير الکل در مزاج
-
ادمان المسکرات
دیکشنری عربی به فارسی
ميل مفرط به نوشابه هاي الکلي , جنون الکلي
-
جستوجو در متن
-
اعتیاد
دیکشنری فارسی به عربی
ادمان , مدمن ، إدمانٌ
-
میخوارگی
دیکشنری فارسی به عربی
ادمان الخمور