کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ادماع
لغتنامه دهخدا
ادماع . [ اِ ] (ع مص ) پر کردن خنور و جز آن . (منتهی الارب ). || ریزانیدن اشک . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای همآوا
-
عدماء
لغتنامه دهخدا
عدماء. [ ع َ ] (ع ص ) زمین ویران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوسپند سفیدسر مخالف رنگ سایر اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || من الارض ، البیضاء. (قطرالمحیط).
-
عدماء
لغتنامه دهخدا
عدماء. [ ع ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَدیم . (قطرالمحیط).
-
ادماء
لغتنامه دهخدا
ادماء. [ اَ ] (ع ص ) تأنیث آدم . گندمگون . || آهوی ماده ٔ سفید و شتر ماده ٔ سفید. (آنندراج ). ج ، اُدمانه ، اُدم .
-
ادماء
لغتنامه دهخدا
ادماء. [ اِ ] (ع مص ) خون آلودکردن . (تاج المصادر بیهقی ). خون آلوده گردانیدن . (منتهی الارب ). || خون انداختن . خون برآوردن .
-
ادماء
لغتنامه دهخدا
ادماء. [ اُ ] (اِخ ) موضعی است بین خیبرو دیار طیی و غدیر مُطرق آنجاست . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
مدمع
لغتنامه دهخدا
مدمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) پرکننده ٔ خنور. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادماع . رجوع به ادماع شود.
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...