کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادغام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ادغام
/'edqām/
معنی
۱. درآمیختن چیزی در چیزی؛ در هم کردن.
۲. (زبانشناسی) ترکیب کردن دو حرف هممخرج و بهصورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کردهاند.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
یکپارچه کردن، یکی کردن
فعل
بن گذشته: ادغام کرد
بن حال: ادغام کن
دیکشنری
amalgamation, coalescence, coalition, consolidation, integration, marriage, merger
-
جستوجوی دقیق
-
ادغام
فرهنگ واژههای سره
یکپارچه کردن، یکی کردن
-
ادغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'edqām ۱. درآمیختن چیزی در چیزی؛ در هم کردن.۲. (زبانشناسی) ترکیب کردن دو حرف هممخرج و بهصورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کردهاند.
-
ادغام
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - در هم فشردن و فرو بردن دو چیز. 2 - حرفی را در حرف دیگر آمیختن .
-
ادغام
لغتنامه دهخدا
ادغام . [ اِ ] (ع مص ) فراگرفتن : اِدغام ِ حرّ یا برد کسی را؛ فراگرفتن سرما یا گرما او را. || لقمه را نخائیده فروبردن از ترس اینکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند. خوردن چیزی بی جاویدن . (غیاث ). || درآوردن لجام را در دهان اسب . لگام در دهن اسب زدن ....
-
ادغام
لغتنامه دهخدا
ادغام . [ اِدْ دِ] (ع مص ) اِدْغام . مدغم شدن حرفی در حرفی . (زوزنی ).درآوردن حرفی را در حرفی یعنی دو حرف را در یکبار بتلفظ درآوردن . (منتهی الارب ). دربردن حرفی در حرفی .
-
ادغام
دیکشنری عربی به فارسی
ادغام , اتحاد دو صوت , صداي ترکيبي , مصوت مرکب
-
ادغام
دیکشنری فارسی به عربی
ادغام , اندماج , بيضوي
-
واژههای مشابه
-
contraction 1
ادغام 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] فرایندی که در آن یک صورت زبانی و صورت زبانی مجاور آن در هم فرومیروند و برخی آواها حذف میشوند و دو صورت به شکل صورت واحدی درمیآیند
-
amalgamation 1
ادغام 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] به هم پیوستن دو خشکی در جایگاهی اقیانوسی و دور از حاشیۀ قارهای
-
image fusion
ادغام تصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] فرایند ترکیب اطلاعات مربوط به دو یا چند تصویر در تصویری واحد
-
contracted
ادغامشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] صورت زبانی واحدی که در نتیجۀ فرایند ادغام ایجاد میشود
-
MIDI merge
ادغام میدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ترکیب دو یا چند رشته از اطلاعات میدی و تبدیل آنها به یک رشته
-
ادغام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
إدراجٌ ، ددْماجٌ
-
integrationist
فمینیسم ادغامگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] نوعی فمینیسم که معتقد است با اقناع و اطلاعرسانی و ارتقای آگاهی در محیطهای آموزشی و رشتههای تحصیلی موجود میتوان تعلیم و تربیت را دگرگون کرد