کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ادریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ](اِخ ) علوی بن عبداﷲبن حسن بن علی . او از احفاد حضرت امام حسن علیه السلام است . و در زمان منصور خلیفه ٔ عباسی با پنج برادر خویش به امر برادر بزرگ خود محمد درحجاز بر خلیفه قیام کرد و پس از منصور بار دیگر علم مخالفت برافراشت و برادر بزرگ ...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ] (اِخ ) ابن حسام بدلیسی . از امرای کرد ایران و مورخ است . وی از ترس سیاست شاه اسمعیل صفوی بترکیه گریخت و بسال 917 هَ . ق . بحج رفت و برای وبا بمصر داخل نشد و سلطان بایزیدخان ثانی مقدم او را گرامی داشت وبسال 930 درگذشت . او راست : هشت بهش...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثه ٔ او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس .[ اِ ] (اِخ ) العالی . هشتمین از امرای بنی حمّود در مالقه (434 - 438 هَ . ق .) و (445 - 446 هَ . ق .).
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصة. رجوع به الموشح چ مصر ص 303 شود.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خولة الانطاکی . ابوالفرج عبدالرحمن جوزی ذکر او در صفةالصفوة در زمره ٔ«مصطفین من عباد بیت المقدس » آرد و گوید: عمربن واصل از سهل بن عبداﷲ روایت کند که مردی از اولیأاﷲ بمرضی صعب مبتلا شد مردم او را گفتند آیا ترا معالجه کن...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ادریس یا ادریس ثانی . دومین از ادارسه (177 - 213 هَ . ق .).
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشام شینی . شاعریست از مردم اندلس .
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابی حفصة. رجوع به ابو سلیمان ادریس ... شود.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن شیخ پاشا. او راست : شرحی بر فرائض السراجیه . وفات او بسال 858 هَ . ق . بود.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ترکمانی حنفی . او راست : الحجة والبرهان علی فتیان هذاالزمان ، در حرمت سماع .
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالحق المرینی . برادرزاده ٔ امیر ابوزکریابن ابی حفص صاحب افریقیه (مملکت تونس ) که با او منافسه داشت . (حلل السندسیة ج 2 ص 303).
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن کیدکین ترکمانی حنفی . او راست : لمع فی الحوادث و البدع .
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن یَرد. نام پیغامبری است . رجوع به ادریس شود.
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزید العودی مکنی به ابی عبداﷲ. تابعی است .