کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اداره تبلیغات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بین اداره ای
دیکشنری فارسی به عربی
بين الاقسام
-
اداره ء نیروی دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
عمادة
-
اداره کننده شغلی
دیکشنری فارسی به عربی
عداء
-
علم اداره ء کلیساها
دیکشنری فارسی به عربی
غش
-
اداره گروه اموزشی
دیکشنری فارسی به عربی
قسم
-
اداره آگاهی قدیم
واژهنامه آزاد
تأمینات
-
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شرطة
-
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
دیکشنری فارسی به عربی
نائب
-
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اد
-
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی
دیکشنری فارسی به عربی
بيروقراطي
-
جستوجو در متن
-
تبلیغات
لغتنامه دهخدا
تبلیغات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبلیغ. رجوع به تبلیغ شود. - اداره ٔ تبلیغات ؛ نام اداره ای است که مقاصد و نظریات دولت و اخبار داخل و خارج را چنانکه بصلاح باشد بوسیله ٔ رادیو و نشریات مخصوص بخود انتشار میدهدو از جهت سازمانی ، بوسیله ٔ یکی از مدیران کل ا...
-
تبلیغات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص . اِ.) ج . تبلیغ . 1 - هر گونه فعالیتی که در جهت هواداری یا مخالفت کسی یا چیزی باشد. 2 - اداره ای که وظیفة آن پخش اخبار و پیام ها و مطالب دیگر به وسیلة مطبوعات ، رادیو، تلویزیون و غیره میان مردم است .
-
انتشارات و رادیو
لغتنامه دهخدا
انتشارات و رادیو. [ اِ ت ِ ت ُ ی ُ ] (اِخ ) (اداره ٔ کل ...)، اداره ٔ کل انتشارات و تبلیغات در اواخر سال 1319 هَ .ش . تشکیل شد و اداره ٔ امور رادیو، آژانس پارس اداره ٔ آگهیها و اداره ٔ خبرنگاری را زیر نظر گرفت . در سال 1330 نام اداره ٔ کل انتشارات و ...
-
کمینترن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی: comintern] [منسوخ] komintern سازمانی که مرکز تبلیغات و واسطۀ ارتباط احزاب کمونیستی جهان بود. Δ این سازمان بعد از جنگ جهانی اول در مسکو تشکیل گردید و در جنگ دوم منحل شد؛ ادارۀ کمونیستی بینالمللی.
-
دیکتاتور
لغتنامه دهخدا
دیکتاتور. [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) خودکامه . خودرأی . مستبد. مطلق العنان . اصلاً عنوان هریک از قضاتی که در روم قدیم در مواقع خطیر و بحرانی برای اداره ٔ امور کشور از طرف کنسول ها برای مدت شش ماه با اختیارات فوق العاده انتخاب میشدند. دیکتاتور معاونی با ...