کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اداب نماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اداب نماز
دیکشنری فارسی به عربی
قداس
-
واژههای مشابه
-
آداب
واژگان مترادف و متضاد
تشریفات، رسم، رسوم، سنت، سنن، شعایر، عادات، قواعد، مراسم، مناسک
-
آداب
فرهنگ واژههای سره
آیینها، روش ها، فرهنگ ها، فرهنگ ها، روش ها، آیین ها
-
آداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ādāb ۱. عادات و رسوم که در یک جامعه پذیرفته شده.۲. [جمعِ ادب] روشهای نیکو.
-
آداب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] جِ ادب ؛ رسوم ، عادات .
-
آداب
لغتنامه دهخدا
آداب . (ع اِ) ج ِ اَدَب . رسوم : نصر احمد سامانی ... سخت نیکو برآمد و بر همه ٔ آداب ملوک سوار شد. (تاریخ بیهقی ). گفت [ دزدی ] میخواهم ... آداب طریقت آموزم . (کلیله و دمنه ).موسیا آداب دانان دیگرندسوخته جان و روانان دیگرند. مولوی .هیچ ترتیبی و آدابی ...
-
ادآب
لغتنامه دهخدا
ادآب . [ اِدْ ] (ع مص ) اِدآب در عمل ؛ مانده شدن از کار. || رنج دیدن . || در رنج انداختن . رنجانیدن . || مانده کردن . مانده گردانیدن . اِتعاب . اعیاء.
-
ادأب
لغتنامه دهخدا
ادأب . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دأب : مارأیت رجلاًادأب سواکاً و هو صائم من عمر. (الکنی للدولابی ).
-
comedy of manners
کمدی آداب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] نوعی کمدی استوار بر بذلهگویی و شوخیهای لفظی بسیار که معمولاً مضمون آن به آدابورسوم اجتماعی مربوط میشود
-
آداب گری
فرهنگ واژههای سره
روشگر
-
آداب دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'ādābdān دانندۀ آداب؛ آشنا به آداب و رسوم.
-
آداب البحث
لغتنامه دهخدا
آداب البحث . [ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) صناعت نظری که آدمی را بکیفیت مناظره و شرائط آن آشنا سازد تا در بحث و الزام و غلبه ٔ بر خصم خطا نکند. (تعریفات جرجانی ).
-
آداب اللسان
لغتنامه دهخدا
آداب اللسان . [ بُل ْ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) علوم ادبیه .
-
خوش آداب
لغتنامه دهخدا
خوش آداب . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) رسم و آداب دان . مؤدب . خوش رفتار. (یادداشت مؤلف ).