کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخ تفو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اَخ، اَخی، اَهی، ائیی
لهجه و گویش تهرانی
نجاست
-
آخ و واخ
فرهنگ گنجواژه
اظهار ناراحتی و درد، صدای درد یا لذت
-
آخ و اوخ
فرهنگ گنجواژه
آخ و واخ.
-
آخ و واخ
فرهنگ گنجواژه
صدای درد، ناز و کرشمه. آخ و واخ کسی درآمدن
-
آخ و وای
فرهنگ گنجواژه
صدای ناله.
-
اخ و پِف کردن
فرهنگ گنجواژه
عیب کردن، نکوهیدن .
-
اخ و پیف کردن
فرهنگ گنجواژه
اظهار ناراحتی کردن.
-
اَخ و تِخ
فرهنگ گنجواژه
عدم رضایت، اکراه. اخ و تخ کردن.
-
اخ و تُف
فرهنگ گنجواژه
تف. اخ و تف کردن
-
اَه، ائی،ایی، اهی، اَخ
لهجه و گویش تهرانی
نامطلوب،نجاست
-
اَئی، اخی، اهی، اَخ، اَه.
لهجه و گویش تهرانی
بد،نامطلوب.حالا این دیگه اخ شد
-
جستوجو در متن
-
علی اکبر بمرودی
لغتنامه دهخدا
علی اکبر بمرودی . [ ع َ اَ ب َ رِ ب َ ] (اِخ ) (میرزا...). وی اشعاری دارد که از آن جمله چند بیتی است که ملحق به بیت فردوسی کرده در هجو احمدشاه درانی سروده است :به ابن زمانی جهانی دهی به هفت آسمان قرص نانی دهی تو از بطن زرقانه ٔ نابکارچو احمد خری را ک...
-
بساق
لغتنامه دهخدا
بساق . [ ب ُ ] (ع اِ) خدو. (منتهی الارب ). خدو و اخ . (ناظم الاطباء). تف و لعاب دهان بیرون انداخته و آنچه در دهان باشد ریح خوانند. (آنندراج ). خیو چون برآید. آب دهان . بزاق . بصاق . تفو. خیزی .
-
خیو
لغتنامه دهخدا
خیو. [ خ َ / خیو ] (اِ) تف ، آب دهن ، خلشک . (ناظم الاطباء). تفو، اخ تف ، خیم ، ته ، تهو، بزاق ، بصاق ، بساق ، لعاب ، رضاب ، لیاط، ریق ، خدو، انجوغ ، انجوخ ، لفج ،مجاجه . (یادداشت مؤلف ) : و این مهتران راکه رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی و سرد گفت...
-
ریمن
لغتنامه دهخدا
ریمن . [ م َ ] (ص ، اِ) مکار. عیار. حیله باز. حرامزاده و پلید. (ناظم الاطباء). محیل و مکار. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). از «ریم » به معنی «خبث » و «من » به معنی نفس . صاحب . مالک . دارا. و شاید مخفف «ریو» + «من ». (یادداشت مؤلف ) : گفت ریمن مر...