کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخی عاصم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اخی قصاب
لغتنامه دهخدا
اخی قصاب . [ اَ ق َص ْ صا ] (اِخ ) از بزرگان شروان بعهد امیر قرایوسف ترکمان . رجوع به حبط ج 2 ص 196 شود.
-
اخی کوچک
لغتنامه دهخدا
اخی کوچک .[ اَ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) از امرای نامی شاه شجاع . رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف قاسم غنی ج 1 ص 305 شود.
-
اخی محمد
لغتنامه دهخدا
اخی محمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهستانی . شیخ رکن الدین قدس سره فرموده است که در شب پنجشنبه سی ونهم اربعین در غیبت دیدم که جماعتی مسافران رسیدند و در میان ایشان جوانی بود که حق تعالی را به او نظری از عنایت است . و او را بمن حواله کرده است چون ...
-
اخی ناپلار
لغتنامه دهخدا
اخی ناپلار. [ اَ پ َ ] (اِخ ) از قراءنور مازندران . رجوع به سفرنامه ٔ رابینو ص 110 شود.
-
اخی یو
لغتنامه دهخدا
اخی یو. [ ] (اِخ ) (برادروار) پسر ابی ناداب که از خانه ٔ پدر در پیش صندوق خداوند افتاده باورشلیم رفت و بدین طریق از غضب برادر خود غرّاه نجات یافت . (کتاب دوم سموئیل 6:3 و اول تواریخ ایام 13:7) (قاموس کتاب مقدس ).
-
اخی یوسف
لغتنامه دهخدا
اخی یوسف . [ اَ س ُ ] (اِخ ) یکی از علمای دوره ٔ سلطان بایزیدخان ثانی است . اصل وی از توقاد است و در مدارس بروسه و ادرنه و بعض مدرسه های در سعادت تدریس میکرده است و او را بر شرح الوقایه ٔ صدرالشریعة حاشیه ایست و نیز کتابی بنام هدایةالمهتدین دارد. وی ...
-
ارسس اخی
لغتنامه دهخدا
ارسس اخی . [ اَ س ِس ْ اُ ] (اِخ ) رجوع به ارسس شود.
-
ابن اخی العزیز
لغتنامه دهخدا
ابن اخی العزیز. [ اِ ن ُ اَ خِل ْ ع َ ] (اِخ ) کنیت ابوعبداﷲ محمدبن صفی الدین ، معروف بعماد کاتب اصفهانی . رجوع به عماد کاتب ... شود.
-
ابن اخی حزام
لغتنامه دهخدا
ابن اخی حزام . [ اِ ن ُ اَ ح ِ ] (اِخ ) او راست کتابی دربیطره که برای متوکل عباسی کرده است . (ابن الندیم ).
-
ابن اخی شاکر
لغتنامه دهخدا
ابن اخی شاکر. [اِ ن ُ اَ ک ِ ] (اِخ ) یکی از رؤسای متکلمین زندقه (مانویه ) که به اسلام تظاهر می کرده است . (ابن الندیم ).
-
اخی شاه ملک
لغتنامه دهخدا
اخی شاه ملک . [ اَ م َ ل ِ ] (اِخ ) از سران عهد ملک اشرف بن تیمورتاش . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 شود.
-
اخی شجاع الدین
لغتنامه دهخدا
اخی شجاع الدین . [ اَ ش ُ عُدْ دی ] (اِخ ) خراسانی . کوتوال قلعه ٔ بم از دوران ابوسعیدخان تا زمان امیر مبارزالدین محمد مظفری . مبارزالدین چند نوبت بپای آن حصن حصین لشکر کشیده لوازم محاربه و محاصره بتقدیم رسانید بعد از کشش و کوشش بسیار اخی شجاع الدین ...
-
اخی علی قتلغشاه
لغتنامه دهخدا
اخی علی قتلغشاه . [ اَ ع َ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) وی از مریدان شیخ عبداﷲ است و بحسن تربیت وی بمرتبه ٔ تکمیل رسیده بود و در آن وقت که شیخ عبداﷲ را بلشکر استدعاکرده بودند اخی علی در سفر بوده است شیخ فرموده است ما درین لشکر بسعادت شهادت خواهیم رسید بعد از ما ...
-
اَخ، اَخی، اَهی، ائیی
لهجه و گویش تهرانی
نجاست
-
اَئی، اخی، اهی، اَخ، اَه.
لهجه و گویش تهرانی
بد،نامطلوب.حالا این دیگه اخ شد