کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخوین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخوین
/'axaveyn/
معنی
دو برادر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخوین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اخوَین، تثنیۀ اَخ۲] [قدیمی] 'axaveyn دو برادر.
-
اخوین
فرهنگ فارسی معین
(اَ خَ وَ) [ ع . ] (اِ.) تثنیة اَخ ، دو برادر.
-
اخوین
لغتنامه دهخدا
اخوین . [ ] (اِخ ) محمدبن قاسم ملقب بمحیی الدین متوفی بسال 904 هَ . ق . او راست : حاشیه ای بر حاشیه ٔ سیدشریف بر تجرید و رسالة فی الزندیق موسومة بالسیف المشهور. و رجوع به محمدبن قاسم شود.
-
اخوین
لغتنامه دهخدا
اخوین . [ اَ خ َ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اخ . دو برادر. || دم الاخوین ؛ خون سیاوشان .
-
جستوجو در متن
-
محیی الدین
لغتنامه دهخدا
محیی الدین . [ مُح ْ یِدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن قاسم مشهور به اخوین است . رجوع به اخوین شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم ملقب به محیی الدین . او راست تعلیقه بر تفسیر بیضاوی . رجوع به اخوین ... شود.
-
اشیاف نواصیر
لغتنامه دهخدا
اشیاف نواصیر. [ اَش ْ ف ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این اشیاف برای نواصیر سودمند است در هر موضع که باشد و منسوب به رازی است . ساختن آن چنین است : صبر، کندر، انزروت ، دم اخوین ، شب جلنار، اثمد برابر هم و زنجار به اندازه ٔ یکی از دواهای دیگر. (از ...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) مجدالدین . مؤلف حبیب السیر در تحت عنوان ِ «گفتار در بیان وصول اختر طالع مجدالملک یزدی به اوج اقبال و رجعت کوکب دولت خواجه شمس الدین محمد بحدود وبال » (ج 2 صص 37 - 38) آرد: مجدالملک که ولد صفی الملک ابوالمکارم بود در سلک وزیرزادگا...
-
لخم
لغتنامه دهخدا
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) (ملوک ...) رجوع به معد و نیز رجوع به لخم بن عدی و لخمی شود. حیی است از یمن از اولاد لخم و اسم لخم مالک بن عدی بن الحارث بن مرّةبن اددبن زیدبن کهلان ، یا زیدبن یشحب بن یعرب بن قحطان . سمی لخمالانه لطم . از آن حی اند پادشاهان حمیر ...
-
مضارع
لغتنامه دهخدا
مضارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شریک و شبیه و مانند شونده . (غیاث ). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء). مشابه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح صرف عربی ) فعلی که بر زمان حال یا آینده دلالت کند مانند: یعلم ، تعلم ، اعلم ، نعلم . مضارع [ در زبان عرب ] فعلی است که دلا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلطان عمادالدین بن شاه شجاع . خوندمیر در حبیب السیر آرد که [ بهنگام قرب وفات شاه شجاع ] : امرا و اعیان متفرق بدو فرقه شدند بعضی جانب سلطان عمادالدین احمد گرفته بیعت کردند و برخی روی بمتابعت سلطان مجاهدالدین زین العابدین آوردند...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...