کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخوال
/'axvāl/
معنی
= خال۲
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خال] [قدیمی] 'axvāl = خال۲
-
اخوال
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خال ، داییان ، دایی ها، برادران مادر.
-
اخوال
لغتنامه دهخدا
اخوال . [ اَخ ْ ] (ع اِ) ج ِ خال ، بمعنی برادر مادر و علم لشکر و نقطه ٔ سیاه که بر اندام بود. (غیاث اللغات ).
-
اخوال
لغتنامه دهخدا
اخوال . [ اِخ ْ ] (ع مص ) خداوند بسیار خال یعنی برادر مادر گردیدن . (منتهی الارب ). خداوند بسیار خالو شدن . خداوند خال بسیار و کریم گشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
هسرة
لغتنامه دهخدا
هسرة. [ هَُ رَ ] (ع اِ) نزدیکان و خویشان از اعمام و اخوال . (منتهی الارب ). اصل اسرة است ، و همزه به هاء بدل شده است . (از اقرب الموارد).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هوذةبن حبیب بن زبیر هلالی . از اخوال یونس بن حبیب است . وی از مندل بن علی روایت دارد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 295 شود.
-
اصفر
لغتنامه دهخدا
اصفر. [ اَ ف َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن ثعلبی صفری ، منسوب به صفریة واز علمای آن فرقه بود که از فرق خوارج بشمار می رفتند. وی از اخوال طوق بن مالک بود و در زمره ٔ خطیبان و فقیهان و عالمان صفریه بشمار میرفت . (از البیان و التبیین ج 1 ص 273). و رجوع به ج ...
-
انضاد
لغتنامه دهخدا
انضاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَضَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- انضاد الجبال ؛ سنگهای بر یکدیگر [ نهاده ] (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگهایی که بعضی در روی بعضی باشد. (از اقرب الموارد).- انضاد الرجل ؛ اعمامه و اخواله المتقدمون...
-
عیص
لغتنامه دهخدا
عیص . (ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). درختان بسیار و بهم پیچیده . (از اقرب الموارد). ج ، أعیاص ، عیصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درختان خاردار مجتمع و درهم ویا خرمابنان انبوه . || روئیدنگاه درخت نیکو. (من...
-
ابوعمار
لغتنامه دهخدا
ابوعمار. [ اَع َم ْ ما ] (اِخ ) ابراهیم بن یزیدبن الأسودبن عمربن ربیعةبن ذهل بن ربیعة الحارثةبن ذهل بن سعدبن مالک بن خالد نخعی . یکی از فقهای تابعین . مادر او ملیکه دختر یزیدبن قیس است . او خدمت ام ّالمؤمنین عائشه رضی اﷲ عنها را دریافته لکن از او ر...
-
خال
لغتنامه دهخدا
خال . (ع اِ) برادر مادر. (از برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ص 45) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). به هندی مامون گویند. (غیاث اللغات ). کاکویه . دائی . آبو. آبی . ج ، اَخوال ، اَخوَلة، خُولَة، خُ...
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...
-
خداوند
لغتنامه دهخدا
خداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت . رودکی .جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو بر افدستا. دقیقی .س...