کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخوات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخوات
/'axavāt/
معنی
۱. = اخت
۲. خواهران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُخت] [قدیمی] 'axavāt ۱. = اخت۲. خواهران.
-
اخوات
فرهنگ فارسی معین
(اَ خَ) [ ع . ] (اِ.) جِ اخت . 1 - خواهران . 2 - مانندها، شبیه ها.
-
اخوات
لغتنامه دهخدا
اخوات . [ اَ خ َ ] (ع اِ) ج ِ اُخت . خواهران . || ج ِ اَخ . برادران . || مانندها. اشباه : هرگاه که دو دوست بمداخلت شریری مبتلی گردند هرآینه میان ایشان جدائی افتد و از نظایر و اخوات آن حکایت شیر است و گاو. (کلیله و دمنه ). و کسب ارباب حرفت و امثال واخ...
-
واژههای همآوا
-
اخواط
لغتنامه دهخدا
اخواط. [ اَخ ْ ] (ع اِ) ج ِ خوط.
-
جستوجو در متن
-
اخت
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خواهر، همشیره . 2 - مانند، مثل ، قرین . ج . اَخوات .
-
بنواخیاف
لغتنامه دهخدا
بنواخیاف . [ ب َ اَ ](ع اِ مرکب ) برادران که مادر آنان یکی بود و پدران مختلف . (از مهذب الاسماء). اخوات اخیاف ؛ برادران که مادر آنها یک باشد و پدر آنها مختلف . (منتهی الارب ).
-
اخت
لغتنامه دهخدا
اخت . [ اُ ] (ع اِ) خواهر. همشیره . || مانند. مثل . قرین : دال اخت الذال . ج ، اخوات . (مهذب الاسماء). || اخت شدن با کسی ؛ در تداول عوام ، با او آرام گرفتن . با او مأنوس شدن . || اخت آمدن با چیزی ؛ متناسب شدن با آن .
-
خواهران
لغتنامه دهخدا
خواهران . [ خوا / خا هََ ] (اِ) ج ِ خواهر. اخوات . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء).- خواهران پدر ؛ عمه ها.عمات .- خواهران سهیل ؛ دو ستاره ای که بتازی اختاسهیل گویند یعنی شعرای یمانی و شعرای شامی .
-
نظایر
لغتنامه دهخدا
نظایر. [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ نظیرة، به معنی مثل و مانند و نظیر : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایشان جدائی افتد و از نظایر و اخوات آن حکایت شیر است و گاو. (کلیله و دمنه ). رجوع به نظائر شود. || افاضل . اماثل . اخیار. (یاد...
-
حرفت
لغتنامه دهخدا
حرفت . [ ح ِ ف َ ] (ع اِ) حِرفه . پیشه . شغل . کار. صناعت . کسب . ج ، حِرَف : و کسب ارباب حرفت و امثال و اخوات این معانی به عدل متعلق است . (کلیله و دمنه ). از کسب و حرفت اعراض نمودند [ فرزندان ]. (کلیله و دمنه ). هرکه از کسب و حرفت اعراض نماید نه اس...
-
حروف مشبهةبالفعل
لغتنامه دهخدا
حروف مشبهةبالفعل . [ ح ُ ف ِ م ُ ش َب ْ ب َ هََ تُم ْ بِل ْ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حرفهائی هستند که بر سر جمله ٔ مبتدا وخبر درآیند، پس مبتدا را منصوب سازد و اسم آن خوانده شود، و خبر را مرفوع سازد، و خبر آن خوانده شود و بهمین ...
-
مستثنی
لغتنامه دهخدا
مستثنی . [ م ُ ت َ نا] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استثناء. بیرون کرده و استثناشده از حکم و قاعده ٔ کلی . (اقرب الموارد). بیرون آورده شده و خاص کرده شده و جدا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ممتاز. رجوع به استثناء شود : ای به شاهی ز نعت مستغنی وی ز شاها...
-
قلوب
لغتنامه دهخدا
قلوب . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تو میروی و خبر نداری اندر عقبت قلوب و ابصار. سعدی .لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل . (قرآن 178/7).- افعال قلوب ؛ نزد نحویا...