کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخفا
/'exfā/
معنی
پنهان کردن؛ نهان کردن؛ پوشیده داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اختفا، استتار، پردهپوشی، پنهانسازی، پوشاندن، پوشاندن، پوشیدن، نهفتن
فعل
بن گذشته: اخفا کرد
بن حال: اخفا کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخفا
واژگان مترادف و متضاد
اختفا، استتار، پردهپوشی، پنهانسازی، پوشاندن، پوشاندن، پوشیدن، نهفتن
-
اخفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اخفاء] 'exfā پنهان کردن؛ نهان کردن؛ پوشیده داشتن.
-
جستوجو در متن
-
اختفا
واژگان مترادف و متضاد
اخفا، استتار، پنهانی، غیبت، ناپیدایی، نهانسازی
-
پردهپوشی
واژگان مترادف و متضاد
اختفا، اخفا، پنهانسازی، کتمان ≠ پردهدری ≠ افشاگری، پردهدری
-
افشا
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، ابراز، اعتراف، برملا، علنی، فاش، لو ≠ اخفا
-
پنهانسازی
واژگان مترادف و متضاد
اخفا، استتار، پنهانکاری، پوشیدن، کتمان، مخفیسازی، اختفا، نهانسازی ≠ افشا
-
پوشاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بر کردن، پوشانیدن ۲. اخفا، پردهپوشی، نهفتن ۳. فراگرفتن ۴. کسف
-
سر
واژگان مترادف و متضاد
۱. راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی ۲. اخفا، مکتوم، نهانی
-
افشا کردن
لغتنامه دهخدا
افشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . پراکنده کردن . (یادداشت مؤلف ) : من نیز هرآنچه سر و اخفادل داشت بر تو کردم افشا. واله هروی (از بهارعجم ).- افشای سِرّی کردن ؛ رازی را آشکار کردن .(یادداشت مؤلف ).
-
اخفاء
لغتنامه دهخدا
اخفاء. [ اِ ] (ع مص ) پوشیده داشتن . پنهان داشتن . نهان کردن . پوشیده کردن . نهان داشتن . پنهان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پوشیدن . پوشانیدن . نهفتن . || آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (از اضداد است ). || نهان گردیدن .پوشیده گرد...
-
ادغام
لغتنامه دهخدا
ادغام . [ اِ ] (ع مص ) فراگرفتن : اِدغام ِ حرّ یا برد کسی را؛ فراگرفتن سرما یا گرما او را. || لقمه را نخائیده فروبردن از ترس اینکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند. خوردن چیزی بی جاویدن . (غیاث ). || درآوردن لجام را در دهان اسب . لگام در دهن اسب زدن ....
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا صحیح نمیداند. در پهلوی گیان شکل قدیمتر و جان شکل تازه تلفظ جنوب غربی است . و در کردی و بلوچ...
-
ذوالقرنین ثانی
لغتنامه دهخدا
ذوالقرنین ثانی . [ذُل ْ ق َ ن َ ن ِ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص ص 31 آمده است : اسکندر الرومی و هو ذوالقرنین الثانی - انتهی . و حق همین است چه ذوالقرنین قرآن خبر از زمانهائی میدهد که تواریخ دسترس فعلی بشر از آن خبری ندارد و ذوالقرنین رومی را همان...
-
کاپیتولاسیون
لغتنامه دهخدا
کاپیتولاسیون . [ ت ُ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاپیتلاسیون . حقی که به اتباع خارجیان در مملکتی دهند مبنی بر اینکه در محاکم خود آن مملکت محاکمه نشوند، بلکه در محاکم مربوط به دولت خود محاکمه گردند. در رساله ٔ «حقوق بین الملل خصوصی » چ 1 صفحه ٔ 35 آمده : در ...