کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخضر
/'axzar/
معنی
۱. سبزرنگ.
۲. آبیرنگ.
۳. [مجاز] شاداب؛ تروتازه.
۴. (اسم) [مجاز] دریا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سبز،
۲. آبی، کبود، نیلگون
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخضر
واژگان مترادف و متضاد
۱. سبز، ۲. آبی، کبود، نیلگون
-
اخضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'axzar ۱. سبزرنگ.۲. آبیرنگ.۳. [مجاز] شاداب؛ تروتازه.۴. (اسم) [مجاز] دریا.
-
اخضر
فرهنگ فارسی معین
(اَ ضَ) [ ع . ] (ص .) 1 - سبز. 2 - کبود، آبی .
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) (بحر... یا خلیج ...) از شعب پنجگانه ٔ بحرالهند. رجوع به حبط ج 2 ص 409 و413 شود. دریای اخضر که اقیانوس مشرقی گفتیم و حد او آنک معلومست از آخر عمارت جنوب تا بخط استوا و جزیره ٔ واق واق و شهرهای واق واق و ناحیت چینستان و کرانه ٔ ...
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) ابن سحیط ابوحمزه . تابعی است .
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) منزلی است قرب تبوک ، بین آن و وادی القری ، پیامبر (ص ) آنگاه که به تبوک میرفت نزول فرمود و بدانجا مسجدی بوده است مصلی نبی (ص ). (معجم البلدان ). || اَخضر تُربة؛ وادیست که در آن سیلهائی که از سراة فرودآیند جمع شود. (معجم البلدا...
-
اخضر
لغتنامه دهخدا
اخضر. [ اَ ض َ ] (ع ص ) سبز. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب ) : الذی جعل لکم من الشجر الأخضر ناراً. (قرآن 80/36).باطل کند شبهای او تابنده روز انورش ناچیز گردد پیر و زرد آن نوبهار اخضرش . ناصرخسرو. || کبود. نیلگون . آبی : چرخ اخضر. گنبد اخضر : بنده را ...
-
اخضر
دیکشنری عربی به فارسی
سبز , خرم , تازه , ترو تازه , نارس , بي تجربه , رنگ سبز , (در جمع) سبزيجات , سبز شدن , سبز کردن , سبزه , چمن , معتدل
-
واژههای مشابه
-
أَخْضَر
فرهنگ واژگان قرآن
سبز
-
گنبد اخضر
لغتنامه دهخدا
گنبد اخضر. [ گُم ْ ب َ دِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : فرو سو نخواهیم شد ما همی که ما بر سر گنبد اخضریم . ناصرخسرو.در جهان دین میان خلق تا محشر همی کار این اجرام و فعل گنبد اخضر کنی . ناصرخسرو.همیشه تا که بود دور گنبد اخضربه ...
-
حجر اخضر
لغتنامه دهخدا
حجر اخضر. [ ح َ ج َ رِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی سنگ که رنگ سبز دارد. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
-
دریای اخضر
لغتنامه دهخدا
دریای اخضر. [ دَرْ ی ِ اَ ض َ ] (اِخ ) دریای سبز. نام دریائی است . (برهان ). نام دریایی از هفت دریا که هر یکی شاخی از بحرالمحیط است . (غیاث ) (آنندراج ). اقیانوس هند. (ناظم الاطباء). جغرافیون عرب این نام را اکثر به محیط کبیر و گاه به دریای سفید (مدیت...
-
دریای اخضر
لغتنامه دهخدا
دریای اخضر. [ دَرْ ی ِ اَ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دریای سبز. دریای سبزرنگ . || (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) : دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستندغرق نعمت حاجی قوام ما. حافظ.- موج دریای اخضر تیغ ؛ حرکت سریع شمشیر بران و آبدار : کوه را چ...
-
زاویه ٔ اخضر
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ اخضر. [ ی َ ی ِ اَ ض َ ] (اِخ ) از زاویه های واقع در محله ٔ سفاحیه ٔ حلب روبروی جامع موازینی است و شیخ اخضر آن راوقف کرد و خود در آن بسال 1287 هَ . ق . مدفون گردید. (از خطط الشام ج 6 ص 149). و رجوع به زاویه شود.