کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخر هفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
libero 2, sweeper, sweeper back
دفاع آخر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در فوتبال، بازیکنی که پشت مدافعان بازی میکند و هیچ حریف خاصی را یارگیری نمیکند متـ . مدافع آخر
-
best and final offer, BAFO
پیشنهاد آخر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] آخرین پیشنهادی که در مذاکرات انعقاد پیمان یکی از دو طرف ارائه میدهد و اعلام میکند درصورت عدم پذیرش آن مذاکرات بینتیجه پایان خواهد یافت
-
خشک آخر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: کسی که چیزی نداشته باشد.
-
آخر بیت
لغتنامه دهخدا
آخر بیت .[ خ ِ رِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قافیه .
-
آخر چرب
لغتنامه دهخدا
آخر چرب . [ خ ُ رِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ چرب . نعمت فراوان . رفاه و فراوانی نعمت . رجوع به چرب آخر شود.
-
آخر خشک
لغتنامه دهخدا
آخر خشک . [ خ ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ خشک . مقابل آخُرِ چرب .
-
آخر رحل
لغتنامه دهخدا
آخر رحل . [ خ ِ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنباله ٔ پالان که راکب بدان تکیه زند.
-
آخر رستم
لغتنامه دهخدا
آخر رستم . [ خ ُ رِ رُ ت َ ] (اِخ ) نام محلی بوده در نزدیکی ری : سلطان از انبط برفت و بدر ری به آخر رستم فرود آمد، عباس به اردهن گریخت . (راحةالصدور).
-
آخر سنگین
لغتنامه دهخدا
آخر سنگین . [ خ ُ رِ س َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ سنگین . آخری که در آن کاه و علف نباشد. || جایی که در آن حاصل ونفعی نبود. (از برهان ). مقابل آخر چرب : رخش ترا برآخر سنگین روزگاربرگ و گیا نه و خر تو عنبرین چرا. خاقانی . || سنگاب . مجازاً، چرب آ...
-
آخر شدن
لغتنامه دهخدا
آخر شدن . [ خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسیدن . برسیدن . سر آمدن . بانجام رسیدن : روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد.حافظ.
-
آخر کار
لغتنامه دهخدا
آخر کار. [ خ ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انتها و عاقبت و نهایت امر. آخرالامر.
-
آخر کردن
لغتنامه دهخدا
آخر کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسانیدن .
-
تهی آخر
لغتنامه دهخدا
تهی آخر. [ ت َ / ت ِ / ت ُ خ ُ ] (ص مرکب ) مبتلای قحطی آب و دانه . مقابل چرب آخر. (آنندراج ).گذاشته شده بی آب و دانه . (ناظم الاطباء) : گاودوشای هنر بسکه تهی آخر ماندخشک پستان شده زآنسان که ندارد نم شیر.شفائی (از آنندراج ).
-
سبز آخر
لغتنامه دهخدا
سبز آخر. [ س َ خ ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از آخری است که در آن علف سبز باشد. (برهان ). رجوع به سبز آخور شود. || کنایه از آسمان . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (رشیدی ). رجوع به سبز آخور شود.
-
سنگ آخر
لغتنامه دهخدا
سنگ آخر. [ س َ خ ُ ] (اِ مرکب ) آخر سنگ : روز دیگر آن فقیر بوفای وعده بدانجا رفت از کاروان اثر ندید نگاه کرد سنگ آخر نمانده بود. (تاریخ جدید یزد). رجوع به سنگاب شود.