کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخرب
/'axrab/
معنی
در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولُ تغییر یافته است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) 'axrab در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولُ تغییر یافته است.
-
اخرب
فرهنگ فارسی معین
( اَ رَ) [ ع . ] (ص .) در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن » را بیندازند تا «فاعیل » بماند، آن را به «مفعول » تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب » است و اسم جزیی که عمل «خرب » در آن واقع شود «اخرب ».
-
اخرب
لغتنامه دهخدا
اخرب . [ اَ رَ ] (ع ص ) شکافته گوش . کفته گوش . سوراخ کرده گوش . || که بدنبال چشم نگرد. || ویران . (غیاث اللغات ). || (اصطلاح عروض ) وزن بحری که در آن خرب واقع شود و خرب بالفتح به اصطلاح عروض ، انداختن میم و نون مفاعیلن است تا فاعیل بماند مفعول بضم ل...
-
اخرب
لغتنامه دهخدا
اخرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خراب .- امثال :اخرب من جوف حمار ؛ اخلی من جوف حمار. (مجمعالامثال میدانی در اخلی ...).
-
اخرب
لغتنامه دهخدا
اخرب . [ اَ رَ/ رُ ] (اِخ ) موضعی در زمین بنی عامربن صعصعة و وقعه ٔ بنی نَهد و بنی عامر آنجا بوده است . امروءالقیس راست :خرجنا نُریغُ الوَحش َ بین ثُعالةو بین رُحَیات الی فج ّ أخْرُب ِاذا ما رَکبنا قال وِلدَان ُ اهلناتعالوا الی أن یأتِنا الصیدُ نَ...
-
جستوجو در متن
-
خرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xarb = اخرب
-
رباعی
لغتنامه دهخدا
رباعی . [ رُ ] (از ع ، اِ) شعری است چهارمصرعی . (منتخب اللغات ). در اصطلاح عروض آن چهار مصرع بودکه مصرع چهارم با اول و دوم هم قافیه باشد ولی مصرع سوم را قافیه لازم نباشد. (از ناظم الاطباء). در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی ...
-
اخلی
لغتنامه دهخدا
اخلی . [اَ لا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خلو و خلاء. خالی تر.- امثال :اخلی من جوف حِمار ؛ قالوا هو رجل من عاد و جوفه واد کان یحله ذوماء و شجر فخرج بنوه یتصیدون فاصابتهم صاعقة و اهلکتهم فکفر و قال لااعبد رباً فعل ذا ببنی ّ. ثم دعا قومه الی الکفر فمن ع...
-
خربه
لغتنامه دهخدا
خربه . [ خ ُ ب َ ] (ع اِ) فساد در دین . (منتهی الارب ). || هر ثقبه ٔ مدوری . || وسعت شکافتگی گوش . ج ، خُرب ، خُروب ، اَخراب . || سوراخ سوزن . ج ، خُرب ، خروب ، اَخرب . || سوراخ کون . ج ، خُرب ، خُروب ، اَخراب . || دسته ٔ توشه دان یا توشه ٔ آن . ج ، ...
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق َ ] (ع ص ) نزدیک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد و جمع در آن یکسان ، و قوله تعالی « : ان رحمة اﷲ قریب » (قرآن 56/7)، و قریبة نگفت زیرا از رحمت نیکویی را قصد کرد، و نیز چون آنچه مؤنث حقیقی شود مذکر آوردن آن رواست . حراء گو...
-
خرب
لغتنامه دهخدا
خرب . [ خ َ] (ع مص ) زدن بر سوراخ گوش کسی . || سوراخ کردن چیزی را. || شکافتن چیزی را. || ویران کردن خانه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اصطلاح عروض ) اجتماع خرم و کف ّ است چنانکه مفاعیلن مفعول شود بضم لام و بدون تنوین . کذ...
-
مجتلبه
لغتنامه دهخدا
مجتلبه . [ م ُ ت َ ل ِ ب َ/ ب ِ ] (ع ص ) مؤنث مُجتَلِب . رجوع به مجتلب شود.- دایره ٔ مجتلبه ؛ یکی از دایره های عروضی و سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا می شود. (بدیع و قافیه و عروض تألیف همائی ). مدعیان علم عروض ... هزج راسه بحر نهاده اند، بحر سال...
-
محذوف
لغتنامه دهخدا
محذوف . [ م َ ] (ع ص ) حذف شده . بریده شده . (آنندراج ). کاسته شده . افکنده . انداخته شده . (منتهی الارب ). افتاده . فکنده . انداخته . بینداخته . ساقط. || اسب محذوف الذنب ؛ دم بریده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خیک . (از اقرب الموارد). || (...
-
دوایر عروضی
لغتنامه دهخدا
دوایر عروضی . [ دَ ی ِ رِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوایر عروضی . علم عروض از علم موسیقی استخراج و تدوین شده و همانطور که در موسیقی قدیم الحان و نغمات را به ملاحظه ٔ تناسب آنها با یکدیگر، به دستگاهها و دسته های گوناگون تقسیم و هردسته را در دایره ...