کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخراج
/'exrāj/
معنی
۱. بیرون کردن کسی از محل کارش.
۲. بیرون کردن.
۳. (صفت) کسی که از جایی بیرون شده باشد؛ اخراجشده.
۴. (اسم) [قدیمی] هزینه؛ خرج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبعید، دفع، طرد،
۲. انفصال، پاکسازی، خلع، عزل، منفصل
۳. تخلیه ≠ ادخال
برابر فارسی
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
فعل
بن گذشته: اخراج کرد
بن حال: اخراج کن
دیکشنری
ejection, eviction, expulsion, ouster, shakeout
-
جستوجوی دقیق
-
اخراج
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبعید، دفع، طرد، ۲. انفصال، پاکسازی، خلع، عزل، منفصل ۳. تخلیه ≠ ادخال
-
اخراج
فرهنگ واژههای سره
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
-
اخراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'exrāj ۱. بیرون کردن کسی از محل کارش.۲. بیرون کردن.۳. (صفت) کسی که از جایی بیرون شده باشد؛ اخراجشده.۴. (اسم) [قدیمی] هزینه؛ خرج.
-
اخراج
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) بیرون کردن ، بیرون کشیدن .
-
اخراج
لغتنامه دهخدا
اخراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خرج .
-
اخراج
لغتنامه دهخدا
اخراج . [ اِ ] (ع مص ) بیرون کردن .بیرون کشیدن . بیرون آوردن . نقیض ادخال : دی شوی بینی تو اخراج بهارلیل گردی بینی ایلاج نهار. مولوی .وجه بیرون رفتن عقل از سر عاشق مپرس کرد نافرمانی سلطان ز شهر اخراج شد. نسبتی .- اخراج ساختن ؛ دفع کردن . رد کردن . ب...
-
اخراج
دیکشنری فارسی به عربی
ابعاد , جزمة , طرد , نتوء
-
واژههای مشابه
-
إِخْرَاجُ
فرهنگ واژگان قرآن
بيرون کردن
-
اخراج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تبادل , خارج , يستطيع
-
اخراج شدن
دیکشنری فارسی به عربی
خارج
-
اخراج کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجْلي
-
اخراج بلد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابعد
-
اخراج کردن یا شدن
دیکشنری فارسی به عربی
کيس