کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخرا
/'oxrā/
معنی
۱. نوعی خاک رس به رنگهای مختلف زرد، سرخ، و قهوهای که برای ساختن رنگهای نقاشی به کار میرود.
۲. (صفت) به رنگ اخرا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ocher
-
جستوجوی دقیق
-
اخرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اخر، وخر› 'oxrā ۱. نوعی خاک رس به رنگهای مختلف زرد، سرخ، و قهوهای که برای ساختن رنگهای نقاشی به کار میرود.۲. (صفت) به رنگ اخرا.
-
اخرا
فرهنگ فارسی معین
( اُ) [ یو. ] ( اِ.) یک نوع خاک رس به رنگ های مختلف زرد، نارنجی ، قرمز، قهوه ای که آن را در نقاشی و رنگ کاری به کار می برند.
-
اخرا
لغتنامه دهخدا
اخرا. [ اُ ] (یونانی ، اِ) (گِل ...) نام خاکی برنگ زرد و سرخ وجز آن که در بعض سواحل و جزائر جنوبی ایران هست و از آن رنگ گیرند. و گِل ِ مختوم قسمی از آن است . ارتکان . ارتکین . گلک (اصطلاح جزیره ٔ قشم و هرمز). فاده .
-
واژههای مشابه
-
گل اخرا
لغتنامه دهخدا
گل اخرا. [ گ ِ ل ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خاکی است به رنگ زرد و سرخ . گل مختوم نام قسمی از آن است . رجوع به اخرا شود.
-
جستوجو در متن
-
اخر
لغتنامه دهخدا
اخر. [ اُ خ ُ ] (ع اِ) پس ، ضد قدم . گویند شقه اُخُراً و من اُخُر؛ درید آنرا از پس . و جاء اخراً؛ آمد پس همه . (منتهی الارب ).
-
اخرایی
واژهنامه آزاد
رنگی زرد مایل به قهوه ای روشن است. نام این رنگ از گل اخرا گرفته شده است.
-
فریک
لغتنامه دهخدا
فریک . [ ف ِرْ ری ] (فرانسوی ، ص ) (اصطلاح شیمی ) اکسید فریک ترکیبی از آهن سه ظرفیتی و اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری گل اخرا برای رنگ کردن آهن به کار میرود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ارتکان
لغتنامه دهخدا
ارتکان . [ اَ ت َ ] (اِ) بلغت فارسی سنگ ریزه های سبکی است زردرنگ و کوچک . محرق او لطیف و طلاء او باآب گشنیز و مانند او جهت اورام حاره و با محللات جهت بردن گوشت زیاده و با قیروطی جهت رویانیدن گوشت و با مدرّات جهت ریزانیدن حصاة نافع است و اجتناب از خور...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن غزیة انصاری ، و او را غزیةبن حارث نیز گفته اند. ابن سکن و ابن مندة و بارودی او رادر شمار صحابه آرند و حسن بن سفیان در مسند خود، از طریق اسحاق بن عبداﷲبن ابی فروة، و او بنقل از عبداﷲبن رافع از او روایت کند که گفت از پیغمبر(ص )...
-
لبیا
لغتنامه دهخدا
لبیا. [ ل ِ ] (اِخ ) لیبی . لیبیا. رجوع به هر دو کلمه شود. در قاموس کتاب مقدس آمده : لبیا، مملکتی است در شمال افریقا که در ساحل دریای متوسط واقع و از مصر تا کارتاژ ممتد است و قدری هم به طرف خشکی امتداد یافته قسمتی از این مملکت که به مصر اتصال داشت بع...
-
سجیل
لغتنامه دهخدا
سجیل . [ س ِج ْ جی ] (ع اِ) سنگ گل . (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ). سنگ گل و آن نوعی از سنگ خام است . (غیاث ). در المعرب از ابن قتیبه سجیل بفارسی سنگ و گل است ، یعنی حجارة و طین . (المعرب ص 181). احمد محمد شاکر در تعلیق بر این کلمه ...
-
لاذقیه
لغتنامه دهخدا
لاذقیه . [ ذِ قی ی َ ] (اِخ ) شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدود العالم ). لااُدیسه . (دمشقی ). نام چند شهر مسمی به لااُدیسه و بالاخص نام لاتاکیه . و این در جنوب آ...
-
ذوالقرنین ثانی
لغتنامه دهخدا
ذوالقرنین ثانی . [ذُل ْ ق َ ن َ ن ِ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص ص 31 آمده است : اسکندر الرومی و هو ذوالقرنین الثانی - انتهی . و حق همین است چه ذوالقرنین قرآن خبر از زمانهائی میدهد که تواریخ دسترس فعلی بشر از آن خبری ندارد و ذوالقرنین رومی را همان...