کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخدار
لغتنامه دهخدا
اخدار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خِدر. و ج ِ اخدار، اخادیر است .
-
اخدار
لغتنامه دهخدا
اخدار. [ اِ ] (ع مص ) در زیر باران و ابر و باد درآمدن . در باران درشدن . || لازم گرفتن شیر بیشه ٔ خود را. در بیشه شدن شیر. (زوزنی ). ملازم شدن شیر و جز او در موضع خویش . (تاج المصادر بیهقی ). || پنهان کردن بیشه یا درختستان شیر را. || خوابیده گردانیدن...
-
جستوجو در متن
-
اخادیر
لغتنامه دهخدا
اخادیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اخدار. جج ِ خدر.
-
خدر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پرده . 2 - پرده ای که برای دختران و زنان در یک طرف خانه بزنند. ج . اخدار، خدور.
-
خدر
لغتنامه دهخدا
خدر. [ خ ِ ] (ع اِ) پرده برای دختران درگوشه ٔ خانه . (از منتهی الارب ). ج ، اخدار، خدور، اَخادیر. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || جایگاهی که زن در آن باشد. (از متن اللغة). || پرده . (از مهذب الاسماء) (از متن اللغة). اخص ّ موالید را که از خِدر غیب...
-
خوابیده دست
لغتنامه دهخدا
خوابیده دست . [ خوا / خا دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) دست کرخ شده . دست بیحس شده : اخدار؛ خوابیده دست و پای سست اندام گردانیدن . (منتهی الارب ).
-
مخدر
لغتنامه دهخدا
مخدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) آنکه خوابیده دست و پای و سست اندام گرداند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود. (ناظم الاطباء). || درآمده ٔ در روز باران . (ناظم الاطباء) (از منتهی...
-
درختستان
لغتنامه دهخدا
درختستان . [ دِ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) جایی که درخت بسیار کشته اند. جای پر از درخت و انبوه از درخت . (ناظم الاطباء). محلی که در آن درخت بسیار است . جای پردرخت . اَجَمَة. (دهار). أیک . أیکة. حَرَجَة. خیفة. (منتهی الارب ). شَجراء. (دهار). صارة. (م...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...
-
درآمدن
لغتنامه دهخدا
درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . ان...