کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عدم اختیار
دیکشنری فارسی به عربی
فَقْدانُ الإرادة (فَقْدُ الإرادَة)
-
بی اختیار
واژهنامه آزاد
بی اراده
-
weapons free zone
منطقۀ آتشبهاختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقۀ پدافند هوایی برای حفاظت از اماکن و تأسیسات حیاتی، غیر از پایگاههای هوایی، که در آنجا اجرای آتش علیه هرنوع هدفی مجاز است، مگر آنکه خودی بودن آن ثابت شود
-
weapons free
آتشبهاختیار!
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فرمانی مربوط به واپایی سلاح که نشاندهندۀ وضعیتی است که در آن با سامانههای سلاح باید به هدفی که غیرخودی یا ناشناس شناخته شود شلیک کرد
-
با اختیار خود
دیکشنری فارسی به عربی
بَمَلءِ ذرادتِهِ
-
اطاعت و اختیار
فرهنگ گنجواژه
فرمانبری.
-
جبر و اختیار
فرهنگ گنجواژه
آزادی و بایستگی.
-
جبر و اختیار
فرهنگ گنجواژه
آزادی و بایستگی.
-
دلخواه و اختیار
فرهنگ گنجواژه
خواست، ارادی.
-
سوء استفاده از اختیار قانونی
دیکشنری فارسی به عربی
سوء التصرف
-
full-authority digital electronic control, full-authority digital engine control
واپایشگر رقمیـ الکترونیکی تماماختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] دستگاه تنظیم الکترونیکی سوخت در موتورهای توربین گازی که سوخت ورودی به موتور را در کل سامانۀ عملکرد موتور تنظیم میکند و سلامت موتور و مؤلفههای عملیاتی حیاتی آن را نیز پایش میکند اختـ . فاتا FADEC
-
جستوجو در متن
-
شجع
دیکشنری عربی به فارسی
تشجيع کردن , جسور کردن , صاحب اختيار و قدرت کردن , قدرت دادن , اختيار دادن , وکالت دادن , تشويق کردن , دلگرم کردن , تشجيح کردن , تقويت کردن , پيش بردن , پروردن , دل دادن , جرات دادن
-
برگزیدن
واژگان مترادف و متضاد
انتخاب کردن، اختیار کردن، پسند کردن، پسندیدن، گزینش کردن
-
گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
اختیار کردن، انتخاب کردن
-
befouling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی اختیار، چرکین کردن، کثیف کردن، الوده کردن