کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اختیار آمدن
معنی
( ~. مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م ) برگزیدن ، پذیرفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختیار آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م ) برگزیدن ، پذیرفتن .
-
اختیار آمدن
لغتنامه دهخدا
اختیار آمدن . [ اِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گزیده آمدن : وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند.و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد بزرجمهر را رأی ملک اختیار آمد. (گلستان ). یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلّت آن اختیار آمده است . (گل...
-
واژههای مشابه
-
اختيار
دیکشنری عربی به فارسی
پسند , انتخاب , چيز نخبه , برگزيده , منتخب , چيدن , کندن , کلنگ زدن و(به) , باخلا ل پاک کردن , خلا ل دندان بکاربردن , نوک زدن به , برگزيدن , بازکردن(بقصد دزدي) , ناخنک زدن , عيبجويي کردن , دزديدن , کلنگ , زخمه , مضراب , خلا ل دندان () خلا ل گوش () , ...
-
نیک اختیار
لغتنامه دهخدا
نیک اختیار. [ اِ ](ص مرکب ) نیک گزین . (فرهنگ فارسی معین ) : نیک اختیار باشد هر کس که کرددرگاه تو و خدمت تو اختیار.فرخی .
-
delegation of authority
تفویض اختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واگذاری مسئولیت تصمیمگیری به مقام زیردست
-
اختیار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) انتخاب کردن ، گزیدن .
-
بی اختیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - بی اراده . 2 - بدون فکر و تصمیم قبلی .
-
صاحب اختیار
لغتنامه دهخدا
صاحب اختیار. [ ح ِ اِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مختار. || لقبی بوده است در زمان سلاطین قاجار.
-
اختیار افتادن
لغتنامه دهخدا
اختیار افتادن . [ اِ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتخاب کردن کسی یا چیزی . مشمول انتخاب کسی شدن : آنگاه بازنمود که اختیار ما بر تو افتد. (تاریخ بیهقی ). بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت در باب تو امروز سخن رفته است و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاد...
-
اختیار امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
اختیار امیرالمؤمنین . [ اِ رُ اَ رِل ْ م ُءْ م ِ ] (اِ خ ) حسین بن حسین مکنی به ابی علی . رجوع به حسین شود.
-
اختیار دادن
لغتنامه دهخدا
اختیار دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) تخییر. مختار کردن . قدرت دادن کسی بر انجام کاری : کنون مر ترا دادم این اختیارازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی .وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.بیدل .
-
اختیار فرمودن
لغتنامه دهخدا
اختیار فرمودن . [ اِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) اختیار کردن . برگزیدن . ترجیح دادن . رجحان نهادن : سموم وحشت غربت ، بدان تنعم و نازکه داشتم بوطن ، اختیار فرمودم .ظهیر فاریابی .
-
اختیار کردن
لغتنامه دهخدا
اختیار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزیدن . بگزیدن . برگزیدن . گزین کردن . استراء : از شاه بختیارتر امروز شاه نیست کو از همه جهان چو توئی کرد اختیار. فرخی .نیک اختیار کرد خداوند ما وزیرزین اختیار کرد جهان سربسر منیر. فرخی .از کارها کریمی و فضل اخت...
-
اختیار داشتن
لغتنامه دهخدا
اختیارداشتن . [ اِ دا ت َ ] (مص مرکب ) مختار بودن . مخیر بودن . آزاد بودن در انجام دادن عملی . مقابل اضطرار و اجبار. || دسترسی داشتن : باری خیال یار ز پیش نظر مشوچون بر وصال یار نداریم اختیار. (منسوب به حافظ). || برگزیدن . انتخاب کردن : بیعت کردم بسی...