کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اختیار امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
اختیار امیرالمؤمنین . [ اِ رُ اَ رِل ْ م ُءْ م ِ ] (اِ خ ) حسین بن حسین مکنی به ابی علی . رجوع به حسین شود.
-
اختیار دادن
لغتنامه دهخدا
اختیار دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) تخییر. مختار کردن . قدرت دادن کسی بر انجام کاری : کنون مر ترا دادم این اختیارازین هر دوبگزین یکی را بکار. فردوسی .وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.بیدل .
-
اختیار فرمودن
لغتنامه دهخدا
اختیار فرمودن . [ اِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) اختیار کردن . برگزیدن . ترجیح دادن . رجحان نهادن : سموم وحشت غربت ، بدان تنعم و نازکه داشتم بوطن ، اختیار فرمودم .ظهیر فاریابی .
-
اختیار کردن
لغتنامه دهخدا
اختیار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گزیدن . بگزیدن . برگزیدن . گزین کردن . استراء : از شاه بختیارتر امروز شاه نیست کو از همه جهان چو توئی کرد اختیار. فرخی .نیک اختیار کرد خداوند ما وزیرزین اختیار کرد جهان سربسر منیر. فرخی .از کارها کریمی و فضل اخت...
-
اختیار داشتن
لغتنامه دهخدا
اختیارداشتن . [ اِ دا ت َ ] (مص مرکب ) مختار بودن . مخیر بودن . آزاد بودن در انجام دادن عملی . مقابل اضطرار و اجبار. || دسترسی داشتن : باری خیال یار ز پیش نظر مشوچون بر وصال یار نداریم اختیار. (منسوب به حافظ). || برگزیدن . انتخاب کردن : بیعت کردم بسی...
-
حسن اختیار
لغتنامه دهخدا
حسن اختیار. [ ح َ س َ ن ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حسن اختیارالدین شود.
-
صاحب اختیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb[']extiyār داری اختیار؛ مختار. [منسوخ] در دورۀ قاجار، از القاب احترامآمیز.
-
اختیار دادگاه
دیکشنری فارسی به عربی
اخْتِصاصُ الْمَحکَمَة
-
بی اختیار
دیکشنری فارسی به عربی
تلقائي
-
اختیار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
خول , شجع , فوض , مکن
-
عقل اختیار
دیکشنری فارسی به عربی
حکومة
-
اختیار (کردن)
دیکشنری فارسی به عربی
إرادة
-
عدم اختیار
دیکشنری فارسی به عربی
فَقْدانُ الإرادة (فَقْدُ الإرادَة)
-
بی اختیار
واژهنامه آزاد
بی اراده
-
weapons free zone
منطقۀ آتشبهاختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقۀ پدافند هوایی برای حفاظت از اماکن و تأسیسات حیاتی، غیر از پایگاههای هوایی، که در آنجا اجرای آتش علیه هرنوع هدفی مجاز است، مگر آنکه خودی بودن آن ثابت شود