کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اختلاج
/'extelāj/
معنی
۱. تکان خوردن و لرزیدن.
۲. (پزشکی) [قدیمی] جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ؛ تیک.
۳. [قدیمی] گذشتن چیزی از دل همراه با شک و تردید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پریدن، تشنج، تیک، جستن، جنبش، جهش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختلاج
واژگان مترادف و متضاد
پریدن، تشنج، تیک، جستن، جنبش، جهش
-
اختلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extelāj ۱. تکان خوردن و لرزیدن.۲. (پزشکی) [قدیمی] جهیدن و تکان خوردن غیرارادی عضوی از بدن، مثل پریدن پلک چشم یا جهیدن رگ؛ تیک.۳. [قدیمی] گذشتن چیزی از دل همراه با شک و تردید.
-
اختلاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پریدن ، جستن اعضای بدن مانند: چشم . 2 - انقباض و گرفتن شدید عضلات .
-
اختلاج
لغتنامه دهخدا
اختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) (علم الَ ....) و هو من فروع علم الفراسة. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیة دلالة اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی الاحوال التی ستقع علیه و احواله و نفعه و الغرض منه ظاهر لکنه علم لایعتمد علیه لضعف دلالته...
-
اختلاج
لغتنامه دهخدا
اختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .- اختلاج الاعضاء ؛ برجستن اندام . جستن اندامها. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تاج المصادر بیهقی )...
-
جستوجو در متن
-
پرش
لغتنامه دهخدا
پرش .[ پ َ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پریدن . عمل پریدن . پرواز. طَیَران . || فعل جَستن . عمل جَستن . جَهش . جَست : اختلاج ؛ پرش چشم . اختلاج جفن ؛ پریدن چشم .
-
جستن عضو
لغتنامه دهخدا
جستن عضو. [ ج َ ت َ ن ِ ع ُض ْوْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اختلاج . پریدن اعضاء.
-
لبم
لغتنامه دهخدا
لبم . [ ل َ ب َ ] (ع مص ) مختلج شدشانه . (منتهی الارب ). اختلاج کتف . (اقرب الموارد).
-
اختلاجات
لغتنامه دهخدا
اختلاجات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ اختلاج : اختلاجات اعضاء. اختلاجات اندامها.
-
ارساطون
لغتنامه دهخدا
ارساطون . [ ] (اِ) (شاید از ارکتوم لاطینی ) عاقونا. (بحر الجواهر). نعوظ و اختلاج شرم مرد همیشه و تمدّد اوعیه ٔ آب مردی .
-
جنبش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول ۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت
-
جستن اندامها
لغتنامه دهخدا
جستن اندامها. [ ج َ ت َ ن ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پریدن اندام . اختلاج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خلجان . خلوج . (دهار).
-
خناب
لغتنامه دهخدا
خناب . [ خ َ ] (ع ص ) دراز گول که در اعضای او اختلاج باشد. (از منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : رجل ٌ خناب .
-
خنب
لغتنامه دهخدا
خنب . [ خ ِن ْ ن َ ](ع ص ) مرد دراز گول و احمق که در اعضای وی اختلاج باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).