کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختر سعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اختر سعد
لغتنامه دهخدا
اختر سعد. [ اَ ت َ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ) ستاره ای که آثار فرخنده و خجسته دارد. ستاره ٔ سعد. اختر نیک . مقابل اختر نحس .
-
واژههای مشابه
-
نگون اختر
لغتنامه دهخدا
نگون اختر. [ ن ِ اَ ت َ ] (ص مرکب ) نگون طالع. نگون بخت . بدبخت : انگشتری جم برسیده ست به جم بازوز دیو نگون اختر برده شده آواز.منوچهری .
-
شوم اختر
لغتنامه دهخدا
شوم اختر. [ اَ ت َ ](ص مرکب ) بداختر. بدبخت . شقی . بداقبال : نرست از او بره اندر مگر کسی که بماندنهفته زیر خسی چون بهیم شوم اختر. فرخی .هرکه ز ایزد سیم و زر جوید ثواب بدنشان و بیهش و شوم اختر است .ناصرخسرو.
-
غمزه ٔ اختر
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ اختر. [ غ َ زَ / زِ ی ِ اَ ت َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدگی صبح ، و بعضی لرزش ستاره را گویند. (برهان قاطع). روشنی ستاره وقت دمیدگی صبح . (انجمن آرا).کنایه از توهم لرزه ٔ ستاره و محو گردیدن از نظرهاست و آن ر...
-
هفت اختر
لغتنامه دهخدا
هفت اختر. [ هََ اَ ت َ ] (اِ مرکب ) قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل . سیارات سبع. نام فارسی آنها این است : ماه ، تیر، ناهید، خورشید یا مهر، بهرام ، برجیس وکیوان . (یادداشت مؤلف ). به اعتقاد قدما جای این سبعه ٔ سیاره به ترتیب در هفت فلک...
-
اختر شمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (نجوم) [قدیمی] 'axtaršomar = اخترشمار
-
pulsar
تَپاختر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ستارۀ نوترونی چرخانی که پرتو الکترومغناطیسی گسیل میکند و زمانی این پرتو دیده میشود که به سمت زمین باشد، ازاینرو نور آن مانند فانوس دریایی قطع و وصل میشود
-
collapsar
رُمباختر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ بسیار پرجِرمی که براثر رُمبش به سیاهچاله یا ستارۀ نوترونی تبدیل شده است
-
برگشته اختر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تَ. اَ تَ) (ص .) بدبخت ، بداقبال .
-
شوم اختر
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (ص مر.) بدبخت .
-
نیک اختر
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (ص مر.) خوش طالع ، خوشبخت .
-
هفت اختر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (اِ.) هفت برادران ؛ صورت فلکی خرس بزرگ .
-
میمون اختر
لغتنامه دهخدا
میمون اختر. [ م َ مو / م ِ مو اَ ت َ ] (ص مرکب ) خوش اقبال . خجسته پی : ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آزوی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.حافظ.
-
اختر افکندن
لغتنامه دهخدا
اختر افکندن . [ اَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . تفأل : به ایرانیان گفت کامشب به می یکی اختری افکنم نیک پی .فردوسی .و رجوع به اختر... شود.