کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختر جوزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اختر بسحر شمردن
لغتنامه دهخدا
اختر بسحر شمردن . [ اَ ت َ ب ِ س َ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) بیدار ماندن تمام شب . بی خواب ماندن در همه ٔ مدت شب : ای مونس یوسف اندرین بندتعبیر عیان چو شد ترا خواب ..........................اختر به سحر شمرده ،یاد آر!مرحوم دهخدا
-
اختر پی افکندن
لغتنامه دهخدا
اختر پی افکندن . [ اَ ت َ پ َ / پ ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال زدن . تفأل کردن : چو آن پوست بر نیزه بر دید کی بنیکی یکی اختر افکند پی . فردوسی .و رجوع به اختر شود.
-
اختر دنباله دار
لغتنامه دهخدا
اختر دنباله دار. [ اَ ت َ رِ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ستاره ٔ دنباله دار. نوعی از ستارگان که دُم گونه ای دارند و عرب آنرا ذوذنب خواند : بخال و گوشه ٔ ابروی او مبین گستاخ که همچو اختر دنباله دار خونریز است . صائب .فتنه در دنباله دارد ...
-
اختر شب گرد
لغتنامه دهخدا
اختر شب گرد. [ اَ ت َ رِ ش َ گ َ ] (اِخ ) ماه : تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیارتاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو.حافظ.
-
چشمه ٔ هفت اختر
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ هفت اختر. [ چ َ م َ ی ِ هََ اَ ت َ ] (اِخ ) منزلی است از منازل قمر. (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از پروین است که ثریا باشد و آن یکی از منازل قمر است . (رشیدی ). ثریا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
طالع
لغتنامه دهخدا
طالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندیده ام مایل . سعدی . || (اِ) دراصطلاح احکامیان جزوی از منطقةالبروج که بر افق شرقی است ، حین ...
-
کمربند
لغتنامه دهخدا
کمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . ...
-
شرار
لغتنامه دهخدا
شرار. [ ش ِ / ش َ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش که برجهد. شرارة، یکی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در استعمال فارسیان شرار به معنی آتشپاره ٔ واحد مستعمل است . (از غیاث اللغات ). سرشک آتش . (دهار). ایژک . آییژ. بلک . ابلک ْجرقه . اخگر : گه فروغش بر زمین چ...
-
خرداد
لغتنامه دهخدا
خرداد. [ خ ُ ] (اِ) نام ماه سیُم است از سال شمسی و آن مدت بودن آفتاب است در برج جوزا. (از برهان قاطع). ماه آخر بهار است . (از ناظم الاطباء). خردادماه جلالی است و مطابق جوزای عرب و ایار سریانی و سی ودو روز است ، اول آن تقریباً مطابق بیستم ماه مه ٔ فرا...
-
دوازده
لغتنامه دهخدا
دوازده .[ دَ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) ده بعلاوه ٔ دو. اثناعشر . اثنتی عشرة. عدد بین یازده و سیزده . (یادداشت مؤلف ). ترجمه ٔ اثناعشر که عدد معروف است . (آنندراج ). اثنتاعشرة. (ترجمان القرآن ).- دوازده امام ؛ ائمه ٔ اثناعشر. به عقیده ٔ اکثریت شیعه بعد ...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) چغانی . طاهربن فضل بن محمدبن مظفربن محتاج چغانی . عوفی در لباب الالباب آرد: امراء چغانیان در آن عهد نامدار بودند و این امیر ابوالمظفر نادره ٔ عهد و یگانه ٔ عصر خود بودست ودر دولت و مکنت پای بر فرق فرقد نها...
-
اختیارالدین
لغتنامه دهخدا
اختیارالدین . [ اِ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن روزبه الشیبانی . ازامرا و ملوک جبال بوده است . صاحب لباب الالباب در باب وی گوید: «خداوندزاده اختیارالدین روزبه الشیبانی ، از افراد ملوک جبال و امجاد شاهان صاحب اقبال بود، توسن بیان رام طبیعت منقاداو و در گرد...
-
بدر
لغتنامه دهخدا
بدر. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آقا. سرور. (از ذیل اقرب الموارد). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غلام مبادر. (از ذیل اقرب الموارد). || تمام از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشاه آفاق [ شاه اسماعیل ] ازیورت قشلاق بیرون خرامیده در مرغزاری که عذوبت آبش خاصیت چشمه ٔ تسن...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل . برادرزاده ٔ ابوعلی (احمدبن محمدبن المظفربن محتاج ) ابوالمظفر طاهربن الفضل بن محمدبن المظفربن محتاج والی چغانیان بودو در سنه ٔ 377 وفات یافت و ترجمه ٔ حالش در لباب الالباب مذکور است (ج 1 صص 27-29) و وی امیری بغایت فاضل و...