کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخترام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخترام
/'exterām/
معنی
۱. از ریشه درآوردن.
۲. بریدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخترام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'exterām ۱. از ریشه درآوردن.۲. بریدن.
-
اخترام
لغتنامه دهخدا
اخترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اقتطاع . (زوزنی ). استیصال . بریدن . || نزار کردن . || اخترام منیّه کسی را؛ گرفتن مرگ او را. || ز بیخ برکندن ِ مرگ قومی را. از بن برکندن . || مردن . || ربودن .
-
جستوجو در متن
-
مخترم
لغتنامه دهخدا
مخترم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) از بیخ برکننده و برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برباددهنده و تلف کننده و رباینده و برنده و شکافنده و از بیخ برکننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخترام شود.
-
از بن
لغتنامه دهخدا
از بن . [ اَ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بیخ . ازریشه . از اصل . || اصلاً. هیچ : از آن رنگ و آن بازوی و فر و چهرفرومانده بد دختر از وی بمهرهمی دید کش فر و برز شهی است ولیکن ندانستش از بن که کیست . اسدی .- از بن برآوردن نهال ؛ از بیخ برکندن ...
-
استیصال
لغتنامه دهخدا
استیصال . [ اِ ] (ع مص ) بیخ برآوردن . (غیاث ). از بن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). از بیخ برکندن . ریشه کن کردن . بیخ کند کردن . از بن برانداختن . از بن برافکندن . برکندن . برانداختن . اِجتیاح ِ. اصطلام . اخترام . ابتیاض . استباحة. دوع : اگ...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن اسکندر، معروف باسکندر چهارم . وی پسر اسکندربن فیلفوس مقدونی ، فاتح مشهور بودو مادر او رُکسانه نام داشت . پس از مرگ اسکندر کبیردو تن را بپادشاهی برداشتند: نخست آریده فیلیپ برادر اسکندر و دیگر اسکندر صاحب ترجمه ، این دو...
-
مرگ
لغتنامه دهخدا
مرگ . [ م َ ] (اِ) اسم از مردن .مردن . (برهان ) (آنندراج ). باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات و اجل . (ناظم الاطباء). از گیتی رفتن . مقابل زندگی و محیا. درگذشت . فوت . کام . هوش . منی...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...