کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اخبث
/'axbas/
معنی
خبیثتر؛ پلیدتر؛ ناپاکتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخبث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'axbas خبیثتر؛ پلیدتر؛ ناپاکتر.
-
اخبث
لغتنامه دهخدا
اخبث . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) خبیث تر. گنده تر. پلیدتر. (مهذب الاسماء).- امثال : اخبث من ثعلب . اخبث من ذیب الخمر . اخبث من ذیب الغضا. اخبث من ضب .و رجوع به مجمعالأمثال میدانی شود.
-
جستوجو در متن
-
ذئب الخمر
لغتنامه دهخدا
ذئب الخمر. [ ذِءْ بُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) در مجمع الامثال میدانی آمده است : اخبث من ذئب الخمر و اخبث من ذئب الغضا قال حمزة العرب تسمی ضروباً من البهائم بضروب من المراعی تنسبها الیها فیقولون : ارنب الخلة و ضب السحاء و ظبی الحلب و تیس الربلة و قنفذ بر...
-
یوصی
لغتنامه دهخدا
یوصی . [ ی َ وَص ْ صی ی ] (ع اِ) مرغی است به عراق ، بال آن درازتر از بال باشه ، و هو اخبث صیداً أو هو الحر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اغلظ
لغتنامه دهخدا
اغلظ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) درشت تر. ستبرتر. (آنندراج ). نعت تفضیلی از غلظت . بمعنی ستبرتر. زفت تر. غلیظتر. (یادداشت بخط مؤلف ): اغلظ المواطی الحصی علی الصفا. (مجمع الامثال میدانی ذیل اخبث ).
-
ذئاب الغضی
لغتنامه دهخدا
ذئاب الغضی . [ ذَ / ذِ بُل ْ غ َ ضا ] (ع اِ مرکب ) در تاج العروس آمده است : و ذؤبان العرب لصوصهم و صعالیکهم و شطارهم الذین یتلصصون و یتصعلکون لأنهم کالذئاب و هو مجاز و ذکره ابن الاثیر فی ذوب و قال الاصل فی ذؤبان الهمز ولکنه خفف فانقلبت واواً وذئاب...
-
نبطی
لغتنامه دهخدا
نبطی . [ ن َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به نبط. (سمعانی ). نباطی . نباط. (المنجد). رجوع به نَبَط شود. || واحد نبط. یک نفر از قوم نبط. رجوع به نَبَط شود. || عامی . یکی از اخلاطالناس . یکی از عوام الناس . رجوع به نَبَط شود. || قسمی دشنام است . (یادداشت ...
-
اصلة
لغتنامه دهخدا
اصلة. [ اَ ص َ ل َ ] (ع اِ) مار خرد یا بزرگی است که گویند بدم خود میکشد و در حدیث آمده است : کأن ّ رأسه اصلة. ج ، اَصَل . (از قطر المحیط). مار خرد و یا کلان که از دم و یا نفس خود هلاک میگرداند. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ماریست...
-
الص
لغتنامه دهخدا
الص . [ اَ ل َص ص ] (ع ص ) ناگشاده دندان . (مصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). ناگشاده دندان و آنکه هر دو دوش وی نزدیک باشد بگوش . (تاج المصادر بیهقی ). مرد دندان و سردوشها بهم نزدیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوشها بهم آمده ، چنانکه نزدیک باشد که بگوش ر...
-
اخابث
لغتنامه دهخدا
اخابث . [ اَ ب ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ اخبث . || (اِخ ) بنوعک بن عدنان پس از وفات نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم در سرزمین خود اعلاب ، بین طائف و ساحل ارتداد آوردند و طاهربن أبی هاله بامر ابوبکر بحرب آنان شتافت و در اعلاب باایشان جنگ درپیوست و کشتاری سخت کرد...
-
اطیب
لغتنامه دهخدا
اطیب . [ اَطْ ی َ ] (ع ن تف ) اسم تفضیل از طاب و مؤنث آن طوبی است . (از متن اللغة). ج ، اَطایِب . (اقرب الموارد). رجوع به اطایب شود. خوشبوتر. (آنندراج ) (غیاث ). خوشبوی تر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ): و اذا عتق السوس ... تسوس و تثقب غیر انه یکون ح...
-
جدید
لغتنامه دهخدا
جدید. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) نو. (دهار) (منتهی الارب ). هر چیز که نو باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضد قدیم . (اقرب الموارد). نو و تازه و هر چیز تازه . (ناظم الاطباء). نقیض قدیم : الم تر ان اﷲ خلق السموات و الارض بالحق اِن یشاء یذهبکم و یأت ِ بخلق جدی...
-
ابوالهذیل
لغتنامه دهخدا
ابوالهذیل . [ اَ بُل ْ هَُ ذَ ] (اِخ ) محمدبن هذیل بن عبداﷲبن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم . ابن خلکان گوید: شیخ معتزله ٔ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیک...
-
اسرع
لغتنامه دهخدا
اسرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سرعت . شتاب تر. بشتاب تر. زودتر. تندتر. تیزتر. چالاک تر. سریعتر. ازرع : و هو اسرع الحاسبین . (قرآن 62/6). علی اسرع الحال .- امثال : اسرع غدرةً من الذئب ؛ قال فیه بعض الشعراء:و کنت کذئب السوء اذ قال مرةًلعمرو...