کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احماض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احماض
/'ehmāz/
معنی
مزاح کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احماض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehmāz مزاح کردن.
-
احماض
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از حالی به حال دیگر گشتن . 2 - شوخی و مزاح کردن . 3 - از جدیّت به سستی گراییدن .
-
احماض
لغتنامه دهخدا
احماض . [ اِ ] (ع مص ) ترش مَزه گردانیدن . ترشانیدن . || احماض ارض ؛ حمض ناک گردیدن زمین . || احماض اِبل ؛ گیاه شور خوردن شتران . || گیاه شور چرانیدن شتر. || شور و ترش شدن . || بازگردانیدن کسی را از کاری . (منتهی الارب ). || مزاح کردن . خوشمزگی کردن ...
-
جستوجو در متن
-
مزاح کردن
لغتنامه دهخدا
مزاح کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احماض . (منتهی الارب ). مزح . (دهار). رجوع به مزاح و خوش طبعی کردن شود.
-
ترشاندن
لغتنامه دهخدا
ترشاندن . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ ] (مص ) ترشانیدن . احماض . ترش کردن چیزی را. رجوع به ترش شود.
-
ترشانیدن
لغتنامه دهخدا
ترشانیدن . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ ] (مص ) ترش کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). ترشاندن . احماض . تحمیض . رجوع به ترش شود.
-
محمضة
لغتنامه دهخدا
محمضة. [ م ُ م ِ ض َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از احماض : ارض محمضة؛ زمین حمض ناک . (منتهی الارب ). کثیرالحمض . (مهذب الاسماء).
-
گیاه شور
لغتنامه دهخدا
گیاه شور. [ هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات و آن بمنزله ٔ فواکه است شتران را. حَمض : احمضت الابل ؛ خوردند شتران گیاه شوره . اِحماض ؛ گیاه شوره . (منتهی الارب ).