کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احفاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احفاد
/'ahfād/
معنی
فرزندزادگان؛ نوادگان؛ نبیرگان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اخلاف، اولاد، اولادزادگان، نبیرگان، نوادگان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احفاد
واژگان مترادف و متضاد
اخلاف، اولاد، اولادزادگان، نبیرگان، نوادگان
-
احفاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حفدَة] [قدیمی] 'ahfād فرزندزادگان؛ نوادگان؛ نبیرگان.
-
احفاد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ حافد و حفد. 1 - فرزند - زادگان ، نوادگان . 2 - یاران ، خادمان .
-
احفاد
لغتنامه دهخدا
احفاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حافِد و حَفَد. دختران . || فرزندزادگان . نبیرگان . نبسه گان اولاد : راه اولاد و احفاد او بازدادند تا بتعهد او قیام می نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). تیر چرخی ... بیک پسر جغتای رسید که محبوب ترین احفاد چنگیز بود. (جهانگشای جو...
-
احفاد
لغتنامه دهخدا
احفاد. [ اِ ] (ع مص ) رفتن کم از پویه ، یعنی کم از خَبَب . || شتابانیدن کسی را. بشتابانیدن . (زوزنی ). || اِحفاد بعیر؛ راندن شتر را برفتار حَفَدان ، یعنی برفتار کم از پویه . || بخدمت شتافتن . بشتافتن نزدیک کسی . (تاج المصادر). || بکینه آوردن کسی را. ...
-
احفاد
واژهنامه آزاد
فرزندان-نوه ها-نبیره ها -خدمت گذاران -زادگان -مفرد کلمه حفد مثال احفادالرسول=فرزندان پیامبر
-
واژههای مشابه
-
اولاد و اَحفاد
فرهنگ گنجواژه
زاد و رود.
-
جستوجو در متن
-
حفده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حفدَة، جمعِ حافد و احفاد] [قدیمی] hafade = احفاد
-
اسباط
واژگان مترادف و متضاد
احفاد، اولاد، فرزندان، نبیرگان، نوادگان
-
ذریه
واژگان مترادف و متضاد
احفاد، اولاد، دودمان، سلاله، فرزندان، نسل
-
اخلاف
واژگان مترادف و متضاد
احفاد، اعقاب، اولاد، بازماندگان، جانشینان ≠ اسلاف
-
عترت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عترة] 'etrat اولاد و احفاد؛ ذریه؛ خانواده؛ عشیرۀ مرد.
-
آل و تبار
لغتنامه دهخدا
آل و تبار. [ ل ُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اعقاب و احفاد.