کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احصا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احصا
/'ehsā/
معنی
۱. شمارش کردن؛ شمردن.
۲. آمار گرفتن؛ سرشماری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آمار، آمارگیری، تعدید، حساب، سرشماری
فعل
بن گذشته: احصا کرد
بن حال: احصا کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احصا
واژگان مترادف و متضاد
آمار، آمارگیری، تعدید، حساب، سرشماری
-
احصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احصاء] 'ehsā ۱. شمارش کردن؛ شمردن.۲. آمار گرفتن؛ سرشماری.
-
احصا
لغتنامه دهخدا
احصا. [ ] (اِخ ) بنت ایاد مادر الیاس جدّ هفدهم محمد رسول اﷲ (ص ). (مجمل التواریخ و القصص ص 228). و در تاریخ طبری نام او رباب بن حیدةبن معد آمده است .
-
واژههای مشابه
-
احصا کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَسَبَ
-
جستوجو در متن
-
آمار
واژگان مترادف و متضاد
۱. احصا، احصائیه، حساب، شمار ۲. استقصا، پیجویی، تتبع
-
اِحْتَسَبَ
دیکشنری عربی به فارسی
شمرد , برشمرد , احصا کرد , حساب کرد , گمان برد , فرض کرد , حدس زد
-
کارجی
لغتنامه دهخدا
کارجی . (اِخ ) دهی از دهستان بارمعدن ، بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. کوهستانی ، معتدل ، سکنه ٔ آن 76 تن .قنات دارد. محصول آنجا غلات ، تریاک . شغل اهالی زراعت مالداری . ابریشم بافی . راه مالرو. مزرعه ٔ اردلان جز...
-
کاشت
لغتنامه دهخدا
کاشت . (مص مرخم ) زراعت کردن و این ماضی بمعنی مصدر است . (غیاث ). کاشتن . کشت و زراعت . (ناظم الاطباء). کشت .زرع . برزیگری کاشت است و داشت و برداشت . یعنی برزگرخوب آنست که خوب تواند کاشتن و نیک تواند آبیاری و حراست کردن و ببایست تواند درودن و احصا کر...
-
محاسبه
لغتنامه دهخدا
محاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حساب . || دعوت به حساب . || دقت در ...
-
صلاح الدین
لغتنامه دهخدا
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) علائی خلیل بن کیکلدی بن عبداﷲعلائی دمشقی ، محدثی فاضل و بحاث بود. به سال 694 هَ . ق . به دمشق متولد شد و هم در آنجا بتعلم پرداخت و سفرهای دراز کرد سپس در قدس اقامت جست و در صلاحیه به سال 731 بتدریس پرداخت و هم بدان...
-
مقتول
لغتنامه دهخدا
مقتول . [ م َ ] (ع ص ) کشته شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشته . قتیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خالد ندانست اینکه سیف الدوله مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). اگر تو آیی و یا این مقتول را...
-
ایادی
لغتنامه دهخدا
ایادی . [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ید، به معنی دست . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است . (غیاث ) : بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت بجای هر کس او را ایادی و کردار. فرخی .آن مهترزاده را بجا...
-
اصیلة
لغتنامه دهخدا
اصیلة. [ اَ ل َ ] (اِخ ) بصورت های گوناگون در متنهای تازی بدین سان : اصیل ، اصیلا، اصیئة و ارضیلا آمده است . یاقوت آرد: ابوعبید بکری در کتاب مسالک هنگام یاد کردن بلاد بربر در عدوه ٔ بر اعظم آرد: شهر اصیله نخستین شهر عدوه نزدیک مغرب است و آن در دشتی ا...