کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احساء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اَ ] (اِخ ) (الَ ....) شهری است به بحرین و اول کسی که آن را آباد کرد و قلعه ساخت و قصبه قرار داد، ابوطاهر حسن بن ابی سعید جنابی قرمطی است و آن تاکنون شهری آباد مانده است . (معجم البلدان ). و شیخ احمد احسائی منسوب بدانجاست . مؤلف قاموس الاعل...
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حسی .
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اَ] (اِخ ) آبی است غنی را. || آبی است به یمامة. || آبکی است جدیله طی را به أجا.
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اِ ] (ع مص ) آشامانیدن اندک اندک : اَحْساه ُ المرق ؛ آشامانید او را شوربا اندک اندک . || بیاشامیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر).
-
واژههای مشابه
-
احساء خرشاف
لغتنامه دهخدا
احساء خرشاف . [ اَ ءِ خ ِ ] (اِخ ) شهری است بر ساحل بحرین .
-
احساء قرامطه
لغتنامه دهخدا
احساء قرامطه . [ اَ ءِ ق َم ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به احساء بنی سعد و احساء شود.
-
احساء بنی سعد
لغتنامه دهخدا
احساء بنی سعد. [ اَ ءِ ب َ س َ ] (اِخ ) شهری است از بحرین . (نخبةالدهر دمشقی ). و آن در برابر هجر است آن را احساء قرامطه گویند. رجوع به احساء شود.
-
احساء بنی وهب
لغتنامه دهخدا
احساء بنی وهب . [ اَ ءِ ب َ وَ هََ ] (اِخ ) در پنج میلی مَرْتَمی بین قرعا و واقصة سر راه حاج است و در آن برکه ای و نه چاه کوچک و بزرگ است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
احصاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) شمردن ، ضبط کردن ، آمار گرفتن ، سرشماری کردن .
-
احثاء
لغتنامه دهخدا
احثاء. [ اِ ] (ع مص ) احثاء خیل بلاد را؛ کوفتن اسبان به سم شهرها را.
-
احصاء
لغتنامه دهخدا
احصاء. [ اِ ] (ع مص ) شمردن . تعدید. شماره کردن . بشمردن . || نگاه داشتن . حفظ کردن . ضبط کردن . حفظ. وقایه . || دریافتن . (منتهی الارب ). || نوشتن . || دانستن . || توانستن . || سیراب کردن . (تاج المصادر). سیراب گردانیدن . (منتهی الارب ).
-
اهصاء
لغتنامه دهخدا
اهصاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) مردم استواراندام قوی و توانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).