کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احریض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احریض
/'ehriz/
معنی
= کاجیره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'ehriz = کاجیره
-
احریض
لغتنامه دهخدا
احریض . [ اِ ] (ع اِ) گل رنگ . کافشه . گل کاغاله . گل کاچیره . کازیره . کاجیره . (مهذب الاسماء). کاژیره . عُصفُر. بهرم . بهرمان . مریق . نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی آمده : احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مری...
-
احریض
لغتنامه دهخدا
احریض . [ اِ ] (ع ص ) مرد برجامانده که برخاستن نتواند.زمین گیر. زَمِن . حَرَض . مُحرض . حارض . ج ، اَحاریض .
-
جستوجو در متن
-
گل رنگ
لغتنامه دهخدا
گل رنگ . [ گ ُ ل ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کاجیره . کاچیره . کازیره . گل عصفر. گل کاغاله . بهرمان . کافشه . احریض . و رجوع به کاجیره شود.
-
گل کاغاله
لغتنامه دهخدا
گل کاغاله . [ گ ُ ل ِ ل َ /ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کاجیره . کافشه . عُصفر. گل رنگ . بهرمان . احریض . رجوع به گل کافشه شود.
-
گل کافشه
لغتنامه دهخدا
گل کافشه . [ گ ُ ل ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به لغت اصفهانی احریض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کافشه و کافیشه و گل کاغاله و کاجیله شود.
-
خریع
لغتنامه دهخدا
خریع. [ خ ِرْ ری ](ع اِ) تافغیت . نبات عصفر. قرطم بهرم . بهرمان . احریض . مریق . (یادداشت بخط مؤلف ) : عصفر است و گفته شود صاحب مفرده گوید که نوعی از خر شف است که به زبان بربری تافغیت خوانند. (اختیارات بدیعی ).
-
کاژیره
لغتنامه دهخدا
کاژیره . [ رَ / رِ ] (اِ) کاجیره . کازیره . دانه ای باشد سفید که روغن از آن گیرند و آن را به عربی احریض خوانند و بعضی گویند احریض گل کاژیره است که به عربی آن را عصفر و معصفر خوانند و بعضی گل آن را کاژیره میگویند که معصفر باشد و بعضی نبات آن را، چه گل...
-
کاجیره
لغتنامه دهخدا
کاجیره . [ رَ / رِ ] (اِ) کاچیره . کاژیره . کافشه . رجوع به کافشه شود. گل رنگ . بَهرَم . بهرمان . کاغاله . گل کاغاله . عُصفر معصفر. کاکیان . خسق . خسک . دانه ای باشد سفید که از آن روغن کشند و به عربی آن دانه را احریض و گل آن را معصفر گویند و بعضی گوی...
-
کاغاله
لغتنامه دهخدا
کاغاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کاغله . رجوع به کاغله شود. کاچیره . عصفر. گل کاغاله . احریض . گل رنگ . بهرم . بهرمان . قرطم . گیاهی است که با گلش چیزها رنگ کنند. کافشه کاجیره را گویند و آن نوعی رستنی باشد که از گل آن چیزها رنگ کنند و از تخم آن روغن برآرن...
-
پلم
لغتنامه دهخدا
پلم . [ پ َ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) : کجا تور و کجا ایرج کجا سلم اجل پاشید بر رخسارشان پلم . زراتشت بهرام .|| گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است . کاجیره . کاژیره . کافشه . کافیشه . کابیشه . کاویشه . کاغاله . ...
-
بهرم
لغتنامه دهخدا
بهرم . [ ب َ رَ ] (اِ) عُصْفُر. (از ذیل اقرب الموارد). بهرمان . عصفر. احریض . (ابن البیطار). عصفر است که گل کاجیره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گل کاجیره . (ناظم الاطباء). اسم فارسی گل عصفر است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گل کاج...
-
زمین گیر
لغتنامه دهخدا
زمین گیر. [ زَ ] (نف مرکب ) زمین گیرنده . آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... (آنندراج ). مبتلا به فالج و بر جای مانده . (ناظم الاطباء). افکار. زمن . حارض . احریض . محرض .ح...
-
عصفر
لغتنامه دهخدا
عصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نامند و تخم آن قرطم است . (از اقرب الموارد). گل کاجیره که به هندی کسنبه گویند، و جامه ای که ب...