کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) mohrem کسی که احرام حج بسته باشد؛ کسی که جامۀ احرام بر تن دارد.
-
محل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محلّ، مقابلِ مُحرِم] (فقه) mohel[l] کسی که از احرام خارج شده.
-
محرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که لباس احرام بر تن دارد.
-
تَفَثَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آلودگيهايشان (تفث به معني چرک بدن است)(در اين جا کنايه از خارج شدن از احرام است)
-
حل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حلّ] hel[l] ۱. [مقابلِ حرام] [قدیمی] حلال شدن؛ روا بودن.۲. (فقه) در اسلام، از احرام بیرون آمدن؛ احرام حج از تن خود درآوردن و به اعمال حج پایان دادن.
-
میقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] miqāt ۱. [جمع: مواقیت] محل قرار.۲. محل احرام بستن حجاج؛ موضعی که حجاج در آنجا احرام میبندند.۳. [جمع: مواقیت] [قدیمی] وقت؛ هنگام.
-
حَلَلْتُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
از احرام درآمدید (کلمه حل در اصل به معناي باز کردن گره است)
-
میقاتگه
لغتنامه دهخدا
میقاتگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میقاتگاه . || جای احرام بستن . احرام گاه : گرچه احرامگه جان ز عراق است مرالیک میقاتگه جان به خراسان یابم .خاقانی .
-
تَمَتَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
بهره برد (در جمله"فَمَن تَمَتَّعَ بِـﭑلْعُمْرَةِ إِلَى ﭐلْحَجِّ "يعني :پس هر کس تمتع ببرد به وسيله عمره تا حج يعني با عمره عمل عبادت خود را ختم کند ، و تا مدتي از احرام درآيد تا دوباره براي حج احرام بپوشد)
-
میقات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - وقت ، هنگام کار. 2 - محل احرام بستن حاجیان . ج . مواقیت .
-
حرم گرفتن
لغتنامه دهخدا
حرم گرفتن . [ ح َ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) احرام . (تاج المصادر بیهقی ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) احرام به حج . (منتهی الارب ). || حیض . || اهل و عیال مرد.حرمة. || حرمت که حفاظت آن واجب دانند.
-
خرمان
لغتنامه دهخدا
خرمان . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. (از معجم البلدان ).
-
عمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمرَة] (فقه) 'omre نوعی حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع یا حج اکبر و عبارت از احرام، طواف، و سعی بین صفا و مروه است؛ حج اصغر.
-
مُقَصِّرِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
کوتاه کنندگان - آنان که عمل تقصیر را انجام می دهند ( یکی از اعمال حج که کوتاه کردن ناخن بعد از سعی صفا و مروه می باشد و با این عمل از احرام خارج می شوند)