کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احرام
/'ehrām/
معنی
۱. بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه.
۲. (اسم) [مجاز] دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر میبندند و دیگری را به دوش میاندازند.
〈 احرام بستن: (مصدر لازم) جامۀ احرام پوشیدن و نیت حج کردن و به سوی کعبه رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: احرام بست
بن حال: احرام بند
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) 'ehrām ۱. بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه.۲. (اسم) [مجاز] دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر میبندند و دیگری را به دوش میاندازند.〈 احرام بستن: (مصدر لازم) جامۀ احرام ...
-
احرام
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جِ حَرَمْ. 2 - جِ حریم .
-
احرام
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آهنگ حج کردن ، در حرم درآمدن . 2 - (اِ.) مجازاً دو تکه لباس نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر بندند و دیگری را بر دوش اندازند.
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَرَم و حَریم .
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع اِ) شَرب سیاه و از آن طیلسان کردندی . (رحله ٔ ابن جُبیر).
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع مص ) آهنگ حج کردن . || بحرمت شدن . در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن . || حرام بکردن . (تاج المصادر). || به ماههای حرام درآمدن . در ماه حرام شدن . (تاج المصادر). || در حرم مکه یا مدینه درآمدن . در حرم شدن . (تاج المصادر). || اِحرام...
-
واژههای مشابه
-
احرام بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) آهنگ کردن ، قصد و نیت کردن .
-
چادر احرام
لغتنامه دهخدا
چادر احرام . [ دَ / دُ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه است از برف . (آنندراج ) : از پشت کوه چادر احرام برکشدبر کتف ابر چادر ترسا بر افکند. خاقانی .کعبه ز آتش ساز چون بر فرق کوه چادر احرامیان پوشیده اند.خاقانی .
-
جامه ٔ احرام
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ احرام . [ م َ / م ِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که به نیت احرام پوشند. (آنندراج ). لباسی که حاجیان هنگام رسیدن بمیقات برای انجام مناسک حج می پوشند. قطعه پارچه ٔ سفید نادوخته که مانند لنگ ته بند کنندو دیگری را مانند حوله به دوش ان...
-
احرام بند
لغتنامه دهخدا
احرام بند. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه احرام بسته باشد : طراوت که از جان هواخواه تست ز اِحرام بندان ِ درگاه تست .کلیم .
-
واژههای همآوا
-
اهرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هَرَم] (ریاضی) 'ahrām = هِرَم
-
اهرام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ هرم .
-
اهرام
لغتنامه دهخدا
اهرام . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به بوشهر میان کلیه و بوشهر در 233هزارگزی شیراز واقع شده است . (یادداشت بخط مؤلف ).